تک پارتی جون کوک
تک پارتی جون کوک
شخصیت ها: جون کوک و ا/ت
ویو ا/ت:
مثل همیشه با صدای گوشیم بیدار شدم رفتم دستشویی و کارای مربوطه رو انجام دادم خواستم برم شرکت کوک چون این چند روز اصن خونه نیومده بود اصن اشتها نداشتم به خاطر همین چند لقمه خوردم تا ضعف نکنم سوییج ماشین رو برداشتم و به سمت شرکت کوک حرکت کردم در اتاق کوک رو زدم (تق تق)
ویو کوک:
این چند روز اصن خونه نرفتم سرم خیلی شلوغ بود داشتم برگه هارو امضا میکردم که یهو صدای در اومد
کوک: بفرمایید
ا/ت: سلام
کوک: سلام (سرد)
ا/ت: خوبی؟
کوک: اره (بازم سرد همه ی حرفای کوک سرد بودن)
ا/ت: چرا این چند روز اصن خونه نیومدی چرا ها (یکم داد)
کوک: صداتو بیار پایین اینجا شرکته(داد)
ا/ت: نیارم پایین چی میشه(داد)
ویو ا/ت:
که یهو کوک بهم یه سیلی زد
اصن انتظارشو نداشتم که یهو بغضم گرفت
ویو کوک:
وقتی بهش سیلی زدم یهو بغضش گرفت نمیخواستم اینجوری بشه خواستم ازش معذرت خواهی کنم ولی بهم یه چیزی گفت ک خیلی شک شدم
ا/ت: کوک تو مثل قبل نیستی از اولشم نباید بهت اعتماد میکردم و رفتم
کوک: ا/ت صب کن (کمی داد)
ویو ا/ت:
اخه چرا اخه چرا کوک باید با من بد بشه چرا مثل قبلش نیست (با گریه)
که یهو بارون اومد خیلی شدید بود
ویو کوک:
دنبالش رفتم روی صندلی نشته بود ک یهو بارون اومد رفتم پیشش
از زبان ا/ت:
دست یه نفرو روی سرم حس کردم اون کوک بود می خواستم بلند شم ک دستمو گرفت و بهم گفت عزیزم ببخشید نمیخواستم اینجوری بشه سرم خیلی شلوغ بود معذرت میخوام ا/ت هم قبول کرد (پایان چرت)
شخصیت ها: جون کوک و ا/ت
ویو ا/ت:
مثل همیشه با صدای گوشیم بیدار شدم رفتم دستشویی و کارای مربوطه رو انجام دادم خواستم برم شرکت کوک چون این چند روز اصن خونه نیومده بود اصن اشتها نداشتم به خاطر همین چند لقمه خوردم تا ضعف نکنم سوییج ماشین رو برداشتم و به سمت شرکت کوک حرکت کردم در اتاق کوک رو زدم (تق تق)
ویو کوک:
این چند روز اصن خونه نرفتم سرم خیلی شلوغ بود داشتم برگه هارو امضا میکردم که یهو صدای در اومد
کوک: بفرمایید
ا/ت: سلام
کوک: سلام (سرد)
ا/ت: خوبی؟
کوک: اره (بازم سرد همه ی حرفای کوک سرد بودن)
ا/ت: چرا این چند روز اصن خونه نیومدی چرا ها (یکم داد)
کوک: صداتو بیار پایین اینجا شرکته(داد)
ا/ت: نیارم پایین چی میشه(داد)
ویو ا/ت:
که یهو کوک بهم یه سیلی زد
اصن انتظارشو نداشتم که یهو بغضم گرفت
ویو کوک:
وقتی بهش سیلی زدم یهو بغضش گرفت نمیخواستم اینجوری بشه خواستم ازش معذرت خواهی کنم ولی بهم یه چیزی گفت ک خیلی شک شدم
ا/ت: کوک تو مثل قبل نیستی از اولشم نباید بهت اعتماد میکردم و رفتم
کوک: ا/ت صب کن (کمی داد)
ویو ا/ت:
اخه چرا اخه چرا کوک باید با من بد بشه چرا مثل قبلش نیست (با گریه)
که یهو بارون اومد خیلی شدید بود
ویو کوک:
دنبالش رفتم روی صندلی نشته بود ک یهو بارون اومد رفتم پیشش
از زبان ا/ت:
دست یه نفرو روی سرم حس کردم اون کوک بود می خواستم بلند شم ک دستمو گرفت و بهم گفت عزیزم ببخشید نمیخواستم اینجوری بشه سرم خیلی شلوغ بود معذرت میخوام ا/ت هم قبول کرد (پایان چرت)
۸۰.۷k
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.