پارت بیست
پارت بیست
که داشت بهم نگاه میکرد و گفت
کوک ، ا.ت تو اینجا چیکار میکنی
ا.ت ، تو خودت داری چیکار میکنی ها
کوک، خب قراره با عشقم یکم تنها باشم دیگه مگه چیه ها
ا.ت ، کوک تو تو خیلی
کوک، من چی جذاب خوش تیپ
ا.ت ، من الان شوخی دارم
کوک، نه و منم خیلی جدم
ا.ت ، منو دیوونه نکن چند بار زنگ زدن جواب ندادی چند بار زنگ زدم سردو کوتاه جواب دادی که کوک دست میکنه تو جیبش و یه جعبه در میاره
میگه
کوک، خب ببخشید کار داشتم و همین جورم در جبرو وا میکنه و انگشتری که داخلش بودو به انگشت ا.ت میندازه ا.ت هم همین تور مات و مبهوت نگاش میکنه
کوک، خب من باید هم حلقه میخریدم هم لباس عروسی و همین تور اماده کردن مکان عروسیمون و اینکه اگه این کارو نمی کردم چجوری توری که تو شک نکنی میاوردمت اینجا ها
ا.ت،خب ینی
کوک، ینی اینکه هفته دیگه میشی زن خودم مال خودم و دیگه هم قرار نیست بدون تو باشم
ا.ت، مگه هنوز نظر منو میدونی که همه برنامه هارو چیدی
کوک، خب الان بگو آره یانه
ا.ت اگه بگم اره
کوک مال من میشی
ا.ت ، اگه بگم نه
کوک، بازم مال منی
ا.ت ، پس گزینه اول که یکم عاقلانه تر به نظر میرسه
کوک ا.تو میبوسه و میگه پس الان شدی مال من
ا.ت ، کوک باید یه چیزی بهت بگم (حالت استرس میگیره به خودش )من ....خب راستش
کوک، ا.ت چیزی شده
ا.ت، بیخیال چیز خواصی نیست
کوک ، مطمئنی
ا.ت اره بیا بریم دیر وقته دیگه بخوابیم
فلش بک به روز عروسی
کوک همچی گرفته بود لباس عروس کفش دسته گل(میزارم ) همه چی الآنم آماده شدم که برم دم در خونه تا کوک بیاد دنبالم
کوک ا.ت بیا من اومدم
ا.ت با لباس عروس از پله ها میاد پایین و کوک هم همون تور بهش خیره شده و نگا میکنه که ا.ت میگه چیه پشیمون شدی
کوک، هیچ وقت بریم
ا.ت، اون بریم و میرسن به باغ (تو باغ عروسی گرفتن)
همه هستن صبا نامجون سوهو جیمین و مادر پدر کوک و از همه بهتر مامان بالای خودم و داداشام خشکم زده بود بعد از این همه سال الان تو بهترین روز عمرم کنار من هستم مامانمو با حسرت بغل کردم و زدم زیر گریه بابا و داداشامم همین تور دلم خیلی براشون تنگ شده بود
اون شب ما کلی خندیدیم و بعد از عروسی تو یکی از اتاق های ویلایی که کوک اجاره کرده بود موندیم و کوک کمکم کرد لباسامو درارم و بعدش منو بوسید و گفت خوبی
ا.ت، تو تو چجوری اونا اونا نمیتونستن از کشور خارج شن
کوک، هه منو دستم گرفت یا مشکل که حل شد رفتم و با مادر پدرت حرف زدم و اونا همه ماجرای مارو میدونن
ا.ت ، کوک من قرار بود شبی که ازم خواستگاری کردی یه چیز بهت. بگم
کوک، خب
ا.ت، یواش میره دم گوش کوک و با صدای بم میگه دوست دارم
کوک ، من خیلی منتظر این بودم
ا.ت ، میدونم ببخشید ولی من تو ابراز
امید وارم خوشتون اومده باشه
که داشت بهم نگاه میکرد و گفت
کوک ، ا.ت تو اینجا چیکار میکنی
ا.ت ، تو خودت داری چیکار میکنی ها
کوک، خب قراره با عشقم یکم تنها باشم دیگه مگه چیه ها
ا.ت ، کوک تو تو خیلی
کوک، من چی جذاب خوش تیپ
ا.ت ، من الان شوخی دارم
کوک، نه و منم خیلی جدم
ا.ت ، منو دیوونه نکن چند بار زنگ زدن جواب ندادی چند بار زنگ زدم سردو کوتاه جواب دادی که کوک دست میکنه تو جیبش و یه جعبه در میاره
میگه
کوک، خب ببخشید کار داشتم و همین جورم در جبرو وا میکنه و انگشتری که داخلش بودو به انگشت ا.ت میندازه ا.ت هم همین تور مات و مبهوت نگاش میکنه
کوک، خب من باید هم حلقه میخریدم هم لباس عروسی و همین تور اماده کردن مکان عروسیمون و اینکه اگه این کارو نمی کردم چجوری توری که تو شک نکنی میاوردمت اینجا ها
ا.ت،خب ینی
کوک، ینی اینکه هفته دیگه میشی زن خودم مال خودم و دیگه هم قرار نیست بدون تو باشم
ا.ت، مگه هنوز نظر منو میدونی که همه برنامه هارو چیدی
کوک، خب الان بگو آره یانه
ا.ت اگه بگم اره
کوک مال من میشی
ا.ت ، اگه بگم نه
کوک، بازم مال منی
ا.ت ، پس گزینه اول که یکم عاقلانه تر به نظر میرسه
کوک ا.تو میبوسه و میگه پس الان شدی مال من
ا.ت ، کوک باید یه چیزی بهت بگم (حالت استرس میگیره به خودش )من ....خب راستش
کوک، ا.ت چیزی شده
ا.ت، بیخیال چیز خواصی نیست
کوک ، مطمئنی
ا.ت اره بیا بریم دیر وقته دیگه بخوابیم
فلش بک به روز عروسی
کوک همچی گرفته بود لباس عروس کفش دسته گل(میزارم ) همه چی الآنم آماده شدم که برم دم در خونه تا کوک بیاد دنبالم
کوک ا.ت بیا من اومدم
ا.ت با لباس عروس از پله ها میاد پایین و کوک هم همون تور بهش خیره شده و نگا میکنه که ا.ت میگه چیه پشیمون شدی
کوک، هیچ وقت بریم
ا.ت، اون بریم و میرسن به باغ (تو باغ عروسی گرفتن)
همه هستن صبا نامجون سوهو جیمین و مادر پدر کوک و از همه بهتر مامان بالای خودم و داداشام خشکم زده بود بعد از این همه سال الان تو بهترین روز عمرم کنار من هستم مامانمو با حسرت بغل کردم و زدم زیر گریه بابا و داداشامم همین تور دلم خیلی براشون تنگ شده بود
اون شب ما کلی خندیدیم و بعد از عروسی تو یکی از اتاق های ویلایی که کوک اجاره کرده بود موندیم و کوک کمکم کرد لباسامو درارم و بعدش منو بوسید و گفت خوبی
ا.ت، تو تو چجوری اونا اونا نمیتونستن از کشور خارج شن
کوک، هه منو دستم گرفت یا مشکل که حل شد رفتم و با مادر پدرت حرف زدم و اونا همه ماجرای مارو میدونن
ا.ت ، کوک من قرار بود شبی که ازم خواستگاری کردی یه چیز بهت. بگم
کوک، خب
ا.ت، یواش میره دم گوش کوک و با صدای بم میگه دوست دارم
کوک ، من خیلی منتظر این بودم
ا.ت ، میدونم ببخشید ولی من تو ابراز
امید وارم خوشتون اومده باشه
۵.۵k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.