میگم دلبر
میگم دلبر
میگم نارنجی
چه کردی تو؟!
چه کرد نبودنت؟!
چه کردند آدم هایِ خاکستریِ بعد از تو؟!
نبودی و نبودنت جرأت ها بخشید به آدمک ها برایِ قلب آزراریِ عاشقِ کوچکت!
چه کردین با این عاشقِ کوچک که سنگ شد، بی رگ شد، بی باور شد و هیچ...
آنقدر هیچ که دلش تنگ شده برایِ دلتنگ شدن!
باورت میشود؟!
بگو ببینم؛ تا حالا کس دیگری را دیده ای که دلش تنگ شود برایِ دلتنگ شدن؟!
بگو ببینم نارنجی؛ اصلا هیچ میدانی خودت و آدمک ها چگونه به تاراج بردین گرمایِ وجودِ عاشقی کوچک را؟!
دلم تنگ شده، دلم برایِ دلتنگ شدن تنگ شده...
میگم نارنجی
چه کردی تو؟!
چه کرد نبودنت؟!
چه کردند آدم هایِ خاکستریِ بعد از تو؟!
نبودی و نبودنت جرأت ها بخشید به آدمک ها برایِ قلب آزراریِ عاشقِ کوچکت!
چه کردین با این عاشقِ کوچک که سنگ شد، بی رگ شد، بی باور شد و هیچ...
آنقدر هیچ که دلش تنگ شده برایِ دلتنگ شدن!
باورت میشود؟!
بگو ببینم؛ تا حالا کس دیگری را دیده ای که دلش تنگ شود برایِ دلتنگ شدن؟!
بگو ببینم نارنجی؛ اصلا هیچ میدانی خودت و آدمک ها چگونه به تاراج بردین گرمایِ وجودِ عاشقی کوچک را؟!
دلم تنگ شده، دلم برایِ دلتنگ شدن تنگ شده...
۱۳.۱k
۰۸ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.