حاج حسین یکتا

حاج حسین یکتا
فرمانده گردان عاشورا بهم میگفت :
تو عملیات خمپاره خورد کنار یه جوون  17 ساله و سرش قطع شد

دیدم سر قل خورد و قل خورد و رفت تو شیب شیار گیر کرد به سیم خاردارا

دیدم یک نفر میانسالی سراسیمه از وسط گردان
تو اون تیر و ترکش و خطر دوید
سر رو برداشت گذاشت کنار بدن
و بعدش افتاد رو بدن
بهش گفتم حاجی بیا بریم ،
باید برگردیم عقب

دیدم شونه هاش میلرزه
و با تمام وجود داره گریه میکنه .
به نگاهی بهم کرد و با لهجه آذری گفت :
چه جوری دلت میاد پدر رو از پسرش جدا کنی . . . !

صلی الله علیک یا مولانا یا حسین (ع)
دیدگاه ها (۴)

;-(

امروز، عجب روزی بود! همه غافلگیر شدیم. ما در خانه بودیم. پدر...

عاشورای امسال

ﺩﺧﺘﺮ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ‏(ﻉ‏) ﺷﻔﺎ ﻳﺎﻓﺖﺑﻪ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﻧﺎﻣﻪ ...

دختری که آرزو داشت

بیب من برمیگردمپارت: 69گوشی رو کنار گذاشت و باهام چشم تو چشم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط