p:3
p:3
ادامش پایین
+ودفف شوخی میکنی دیگه؟
_نه
البته فردا که نه یه سه ساعت دیگه
+ساعت چنده؟
_چهار صبح و هفت صبح راه میوفتیم
باید بری وسایلت جمع کنی پاشو
لورالی کمک دریکو کرد که ار روی تخت پاشه دریکو بلند شد وایستاد لورالی داشت ولش میکرد که دریکو دستشو گرفت + نمیتونم درست راه برم سرم گیج میره _فلج که نشدی +بازم نمیتونم
(ویو راوای)
لورالی دریکو رو تا اتاقش بردو وسایلش جمع کرد و و بازم به کمک لورالی رفتش توی سالن که دامبلدور گروه برنده رو بگه همه داشتشن حرف میزدن که داملدور قاشقو به جامش زد و حهمه ساکت شدن
د:اسلیدرین با سی صد امتیاز به خاطر فداکاریه دریکو مالفوی برنده میشه
همه اسلیدرینی ها برای دریکو دست زدن
پرش زمانی قطار *
_بازم دریکو رو تا قطار بردم توی یه کوپه نشست و اومدم برم بیرون از کوپه دست منو گرفت +کجا داری میری؟ تو بازم باید منو از قطار پیاده کنی _پدصگگگگگ چرا منننن؟ کراپ گویل چرا ننکنن اصلا من دخترمممم
+به خاطر تو اینطوری شدم توعم باید جبران کنی
_اوکی اوکی باشه یه دقیقه کار دارم الان میام
چون نمیتونستم با سدریک توی یه کوپه باشم از قطار پیده شدم چون سدریک هونز سوار نشده بود صداش زدم و تا وقتی منو نگاه کرد سریع رفتم بغلش بعد یه مین از بغلش اومدم بیرون _حیحی دلم برات تنگمیشه واسم نامه بنویس اوکیه نمیتونم باهت توی یه کوپه باشم ×اوکی لاو خدافظ
(چندشا)
رفتم سوار قطار شدم توی کوپه نشستم دیدم دریکو خوابه منم کتابمو برداشتمو خوندم
تا قطار رسید دریکو رو بیدار کردمو دوراه کمکش کردم بیاد پایین اونجا بابای دریکو و بابامو دیدم که باهم حرف میزنن مند دریکو سلام دادیم ب.د:سلام پسرم اوه دوشیره کیم چرا شما دریکو رو اورید اون دیگه کاملا خوب شده خودش میتونه بیاد ب.ل:نه چیزی نیست مشکلی نداره
_اره مشکلی نیست . از هم خدافظی کردیم رو رفتیم خونه ....پرش زمانی یه چهار روز بعد.....
تو این چهار روز خیلی واسه سدریک نامه مینوشتم ولی اون اصلا جواب نمیداد و چون سدریک گوشی نداشت نمیتونستم بهش زنگ بزنم داشتم دوباره نامه براش مینوشتم که در با شتاب باز شد بابام خیلی عصابی جلوی چهار چوب در وایستاده و مامانم بازوشو گرفته بور
ب.ل: دختره کثافت
۵لایک
۵کامنت
ادامش پایین
+ودفف شوخی میکنی دیگه؟
_نه
البته فردا که نه یه سه ساعت دیگه
+ساعت چنده؟
_چهار صبح و هفت صبح راه میوفتیم
باید بری وسایلت جمع کنی پاشو
لورالی کمک دریکو کرد که ار روی تخت پاشه دریکو بلند شد وایستاد لورالی داشت ولش میکرد که دریکو دستشو گرفت + نمیتونم درست راه برم سرم گیج میره _فلج که نشدی +بازم نمیتونم
(ویو راوای)
لورالی دریکو رو تا اتاقش بردو وسایلش جمع کرد و و بازم به کمک لورالی رفتش توی سالن که دامبلدور گروه برنده رو بگه همه داشتشن حرف میزدن که داملدور قاشقو به جامش زد و حهمه ساکت شدن
د:اسلیدرین با سی صد امتیاز به خاطر فداکاریه دریکو مالفوی برنده میشه
همه اسلیدرینی ها برای دریکو دست زدن
پرش زمانی قطار *
_بازم دریکو رو تا قطار بردم توی یه کوپه نشست و اومدم برم بیرون از کوپه دست منو گرفت +کجا داری میری؟ تو بازم باید منو از قطار پیاده کنی _پدصگگگگگ چرا منننن؟ کراپ گویل چرا ننکنن اصلا من دخترمممم
+به خاطر تو اینطوری شدم توعم باید جبران کنی
_اوکی اوکی باشه یه دقیقه کار دارم الان میام
چون نمیتونستم با سدریک توی یه کوپه باشم از قطار پیده شدم چون سدریک هونز سوار نشده بود صداش زدم و تا وقتی منو نگاه کرد سریع رفتم بغلش بعد یه مین از بغلش اومدم بیرون _حیحی دلم برات تنگمیشه واسم نامه بنویس اوکیه نمیتونم باهت توی یه کوپه باشم ×اوکی لاو خدافظ
(چندشا)
رفتم سوار قطار شدم توی کوپه نشستم دیدم دریکو خوابه منم کتابمو برداشتمو خوندم
تا قطار رسید دریکو رو بیدار کردمو دوراه کمکش کردم بیاد پایین اونجا بابای دریکو و بابامو دیدم که باهم حرف میزنن مند دریکو سلام دادیم ب.د:سلام پسرم اوه دوشیره کیم چرا شما دریکو رو اورید اون دیگه کاملا خوب شده خودش میتونه بیاد ب.ل:نه چیزی نیست مشکلی نداره
_اره مشکلی نیست . از هم خدافظی کردیم رو رفتیم خونه ....پرش زمانی یه چهار روز بعد.....
تو این چهار روز خیلی واسه سدریک نامه مینوشتم ولی اون اصلا جواب نمیداد و چون سدریک گوشی نداشت نمیتونستم بهش زنگ بزنم داشتم دوباره نامه براش مینوشتم که در با شتاب باز شد بابام خیلی عصابی جلوی چهار چوب در وایستاده و مامانم بازوشو گرفته بور
ب.ل: دختره کثافت
۵لایک
۵کامنت
۳.۵k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.