دور از گزند و تیررس رعد و برق و باد


دور از گزند و تیررس رعد و برق و باد
وز معبر قوافل ایام رهگذر
با میوهٔ همیشگی‌اش،‌ سبزی مدام
ناژوی سالخورد فرو هشته بال و پر
او در جوار خویش
دیده ست بارها
بس مرغ‌های مختلف الوان نشسته‌اند
بر بیدهای وحشی و اهلی چنارها
پر جست و خیز و بیهوده گو طوطی بهار
اندیشناک قمری تابستان
اندوهگین قناری پاییز
خاموش و خسته زاغ زمستان
اما
او
با میوهٔ همیشگی‌اش، سبزی مدام
عمری گرفته خو
گفتمش برف؟
گفت: بر این بام سبز فام
چون مرغ آرزوی تو لختی نشست و رفت
گفتم تگرگ؟
چتر به سردی تکاند و گفت
چندی چو اشک شوق تو، امید بست و رفت

#مهدی_اخوان_ثالث
دیدگاه ها (۴)

نی با تو دمی نشستنم سامانستنی بیتو دمی زیستنم امکانستاندیشه ...

‌فریاد می کشم:"تو را دوست دارم"تمام کبوترانسقف کلیساها را، ر...

از چه می آییای برف؟گرچه عُشّاقِ تو از آمدنت خوشحالندلیک "باز...

‏إنَّ عیْنَیْکِ هُمَا ما کَتَبَ اللهُ علیَّا‏فاترکینی نائماً...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط