نی با تو دمی نشستنم سامانست

نی با تو دمی نشستنم سامانست
نی بیتو دمی زیستنم امکانست

اندیشه در این واقعه سرگردانست
این واقعه نیست درد بیدرمانست

#مولانای_جان
دیدگاه ها (۲)

‌فریاد می کشم:"تو را دوست دارم"تمام کبوترانسقف کلیساها را، ر...

آغوشت‌ گستره‌یی‌ست‌ ،برای‌ بدل‌ شدن‌ به‌ آن‌چه‌ می‌توانم‌ با...

‌دور از گزند و تیررس رعد و برق و بادوز معبر قوافل ایام رهگذر...

از چه می آییای برف؟گرچه عُشّاقِ تو از آمدنت خوشحالندلیک "باز...

دیگه نوری نیست تو این شبام ستاره نی برام خستم از این آدما از...

تو این درد هارو فراموش میکنی و بالاخره میگی آخیششش شد..بالاخ...

من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیستجز این دو سه تا شعر که گفتم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط