رمان عاشقانه انتقام
#پارت_سیزدهم
#فکر_نکن_یادم_میره
بالآخره صب شد
داشتیم با امیر از در میرفتیم بیرون ک معصومه خانوم ( خدمت کار ) صدامون کرد
_اقا شما پشتیبان ما بودی الهی سالم بری برگردی پسرم تو این مدت مثل مادرت بهم رسیدگی کردی خیر از جوونیت ببینی
امیرم رفت بغلش کرد
اه په صحنه لوسی
رفتم نشستم تو تاکسی ک قرار بود مارو ببره
امیر نشست صندلی عقب پیشم
کلی حرف زد و اطلاعاتی بهم داد بعدم یه عقد نامه گذاشت جلوم گفت مدرک ازدواجمونن
_باشه ممنون
به بیرون نگاه کردم
زوج ها چه راحت دست تو دست هم بودن ولی من...
دوست داشتم برای اولین ازدواجم لباس عروس بپوشم و شوهرم دوسم داشته باشه
حالا فرقیم نمیکنه ازدواج فیک باشه یا راستگی
اما امیر مث یه تیکه یخ بی احساس به عنوان شوهر نشسته پیشم کسی ک فقط اسمش تو شناسناممه
حیف ک شناسنامم رنگی شد
از تاکسی پیاده شدیم
جلوی در خونه آبتین بودم
اب دهنمو به سختی قورت دادم
نفس کشیدن برام سخت بود بی اراده دست امیرو گرفتم با جمله ای ک گفت، اروم شدم
(جملشو نمیگم فوضولی بمونه تو گلوتون )
امیر رفت جلو یه سنگ برداشت و بلند بلند در زد
منم با خودم کلنجار رفتم اگه از الان بخام این طوری باشم اصلن نمیتونم اینجا بمونم ک
پس رها جان مادرت قوی باشش
(الان منتظرین بگم با گفتن اسم مادرم غم عظیمی در دلم فرو کش کرد اما نمیگم )
رفتیم داخل خونه
چه خونه جیگری بود از اونا ک دیدیش میگی کاش من خانوم این خونه بودم
یه خانوم اومد جلوی در شبیه عفریته هااا
_شما خدمت کارای جدید هستین؟
پ ن پ
+بله
_پشت سرم بیاین
پشت سرش راه افتادیم فقط منتظر مدارک بودم ک همتونو تو زندان ببینم
با صدای نکرش ب یه دختره اشتره کرد ک تقریبا ۱۶ یا ۱۷ سالش بود و خشگل منو یاد شیدا(خدمت کار خونه امیر ک خوشگل بود ) مینداخت
_این دختره بهتون نشون میده چیکار کنین
بعد از رفتن اون عجوزه پیر دختره شروع کرد به حرف زدن
_سلام من آیدام
+سلام چه اسم خشگلی من رهام
_خب بیاید من بهتون همه جارو نشون بدم
_طبقه دوم ممنوعه بدون اجازه آقا وارد نمیشید ب هیچ عنوان
طبقه سومم هرگز نمیرین چون هیچ کس جز خود رئیس و مشاور ها کسی نرفته اونجا
طبقه چهارمم اتاق اقاس ک باید اجازه بده
طبقه پنجم رفت و امد آزاده جز شبا چون اقا هر شب با یه دختر میاد و میرن اونجا
سرمو ب معنی فهمیدم تکون دادم
چقد این دختر شیرین بود
رفتیم سمت آشپزخونه
آبتین کوفتت شه اینا الهی از چشات بزنه بیرون
احساس کردم صدای جیغ یه دختر میاد
از ایدا پرسیدم
+یکی داره جیغ میزنه؟
_اره
+چرا شاید یکیه ک کمک میخاد
چند شب پیش مثل هر شب اقا با یه دختره اومد خونه خیلی مست بود رفتن طبقه پنجم ساعت ۵ صبح قبل این ک اقا بیدار شه دختره رفته بود....
#فکر_نکن_یادم_میره
بالآخره صب شد
داشتیم با امیر از در میرفتیم بیرون ک معصومه خانوم ( خدمت کار ) صدامون کرد
_اقا شما پشتیبان ما بودی الهی سالم بری برگردی پسرم تو این مدت مثل مادرت بهم رسیدگی کردی خیر از جوونیت ببینی
امیرم رفت بغلش کرد
اه په صحنه لوسی
رفتم نشستم تو تاکسی ک قرار بود مارو ببره
امیر نشست صندلی عقب پیشم
کلی حرف زد و اطلاعاتی بهم داد بعدم یه عقد نامه گذاشت جلوم گفت مدرک ازدواجمونن
_باشه ممنون
به بیرون نگاه کردم
زوج ها چه راحت دست تو دست هم بودن ولی من...
دوست داشتم برای اولین ازدواجم لباس عروس بپوشم و شوهرم دوسم داشته باشه
حالا فرقیم نمیکنه ازدواج فیک باشه یا راستگی
اما امیر مث یه تیکه یخ بی احساس به عنوان شوهر نشسته پیشم کسی ک فقط اسمش تو شناسناممه
حیف ک شناسنامم رنگی شد
از تاکسی پیاده شدیم
جلوی در خونه آبتین بودم
اب دهنمو به سختی قورت دادم
نفس کشیدن برام سخت بود بی اراده دست امیرو گرفتم با جمله ای ک گفت، اروم شدم
(جملشو نمیگم فوضولی بمونه تو گلوتون )
امیر رفت جلو یه سنگ برداشت و بلند بلند در زد
منم با خودم کلنجار رفتم اگه از الان بخام این طوری باشم اصلن نمیتونم اینجا بمونم ک
پس رها جان مادرت قوی باشش
(الان منتظرین بگم با گفتن اسم مادرم غم عظیمی در دلم فرو کش کرد اما نمیگم )
رفتیم داخل خونه
چه خونه جیگری بود از اونا ک دیدیش میگی کاش من خانوم این خونه بودم
یه خانوم اومد جلوی در شبیه عفریته هااا
_شما خدمت کارای جدید هستین؟
پ ن پ
+بله
_پشت سرم بیاین
پشت سرش راه افتادیم فقط منتظر مدارک بودم ک همتونو تو زندان ببینم
با صدای نکرش ب یه دختره اشتره کرد ک تقریبا ۱۶ یا ۱۷ سالش بود و خشگل منو یاد شیدا(خدمت کار خونه امیر ک خوشگل بود ) مینداخت
_این دختره بهتون نشون میده چیکار کنین
بعد از رفتن اون عجوزه پیر دختره شروع کرد به حرف زدن
_سلام من آیدام
+سلام چه اسم خشگلی من رهام
_خب بیاید من بهتون همه جارو نشون بدم
_طبقه دوم ممنوعه بدون اجازه آقا وارد نمیشید ب هیچ عنوان
طبقه سومم هرگز نمیرین چون هیچ کس جز خود رئیس و مشاور ها کسی نرفته اونجا
طبقه چهارمم اتاق اقاس ک باید اجازه بده
طبقه پنجم رفت و امد آزاده جز شبا چون اقا هر شب با یه دختر میاد و میرن اونجا
سرمو ب معنی فهمیدم تکون دادم
چقد این دختر شیرین بود
رفتیم سمت آشپزخونه
آبتین کوفتت شه اینا الهی از چشات بزنه بیرون
احساس کردم صدای جیغ یه دختر میاد
از ایدا پرسیدم
+یکی داره جیغ میزنه؟
_اره
+چرا شاید یکیه ک کمک میخاد
چند شب پیش مثل هر شب اقا با یه دختره اومد خونه خیلی مست بود رفتن طبقه پنجم ساعت ۵ صبح قبل این ک اقا بیدار شه دختره رفته بود....
۲۵.۳k
۲۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.