تمام روز نشستم کنار خاطره ها

تمامِ روز نشستم ، کنارِ خاطره ها
مگر به یادِ تو شویَم ، غبارِ خاطره ها

تو بودی و من و آن شب ، در اولین دیدار
شبی که نقش بسته به دیوارِ خاطره ها

هنوز می وزد از دوردست آن همه عشق
نسیمِ عطرِ تو از لاله زارِ خاطره ها

خوشم به وسوسه ای با خیالِ خود در خواب
من و همین گذر از یادگار خاطره ها

خزان رسیده و من دل نکنده ام از تو
جوانه می زند دل من در بهار خاطره ها...
دیدگاه ها (۱)

(یک نفر نیست بگوید که چرا گریانی؟)که چرا باز شدی در قفس ات ز...

قلم عاشق شد و دل را به دلت تار نوشتنت به نت شعر و غزل بروی گ...

‌‌ پشت این پنجره باران قشنگیست گلمحال من حال پریشان قشنگیست ...

آمدم در نگهت جان بسپارم ،که نشدبر لبت حادثه بوسه بکارم  ، ک...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط