یک نفر نیست بگوید که چرا گریانی

(یک نفر نیست بگوید که چرا گریانی؟)
که چرا باز شدی در قفس ات زندانی؟

که چرا نور از عمق دل من دور شده
که چرا باز شدم جغد شب پایانی

یک نفر نیست کمی دست به مویم بکشد
و بپرسد که چرا باز چرا حیرانی

بزم مهتاب به پا هست و تو دعوت شده ای
کاش بی من نروی باز به آن مهمانی

گفته بودی که به آغوش تو دعوت شده ام؟
پس چرا باز مرا از بغلت می رانی؟

بوی موی تو مرا خوب گرفته ست به دست
تو همان ناب ترین آب ِ گُل کاشانی

دو سه خط شعر برای تو نوشتم امشب
پرسش این است که اشعار مرا میخوانی ؟
دیدگاه ها (۱)

قلم عاشق شد و دل را به دلت تار نوشتنت به نت شعر و غزل بروی گ...

.از غَمَت در سینه ام دل بی قراری میکندچَشمِ سوزانـم زِ دردت ...

تمامِ روز نشستم ، کنارِ خاطره هامگر به یادِ تو شویَم ، غبارِ...

‌‌ پشت این پنجره باران قشنگیست گلمحال من حال پریشان قشنگیست ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط