رزکوچک

╭────────╮
‌ 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 ‌‌
╰────────╯
رُزکـــوچــــک‌⁹
روی تخت نشسته بودم و با انگشتام بازی میکردم‌ که یکی در زد
+بیا تو
خدمتکار درو باز کرد،تعظیم کرد و گفت:آقای کیم گفتن بیاید پایین
برم پایین،چرا؟
سریع بلند شدم و رفتم بیرون.
تهیونگ داشت با یه دختر صحبت می کرد.
دختر قدبلند بود و موهای سیاه بلند و چشم های قهوه ای رنگ داشت.
از پله ها رفتم پایین،چند قدم بهشون نزدیک شدم که یهو تهیونگ دستمو کشید و بغلم کرد.
با نگاه سردی رو به دختر گفت:همسرم،رزیتا
دختر لبخند فیکی زد و گفت:خو..خوشوقتم
اروم سرمو تکون دادم.
تهیونگ روبه خدمتکار گفت:دوشیزه رو به اتاقشون راهنمای کن
دختر با قدم های محکمش همراه خدمتکار رفت.
از بغلش دراومدم و چند قدم ازش فاصله گرفتم.
نیشخند زد و گفت:نمیتونم بغلت کنم؟
سرمو انداختم پایین و گفتم:م..من...
نزدیک شد و لبشو نزدیک گوشم کرد و آروم گفت:تو مال منی،پس هرکاری بخوام میکنم
ضربان قلبم رفت بالا،اروم سرمو آوردم بالا و توی چشمهای سیاهش خیره شدم.
نگاهشو از روی چشمام گرفت و روی لبم قفل کرد.
گوشه لبمو گاز گرفتم
که زیر لب گفت:گازش نگیر
و بعد دستشو گذاشت روی لبم و آروم از دام دندونام آزادش کرد.
نفسم بالا نمیومد...

#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#رز_کوچک#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
دیدگاه ها (۶)

╭────────╮ ‌ 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 ‌‌ ╰────────╯ ...

╭────────╮ ‌ 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 ‌‌ ╰────────╯ ...

╭────────╮ ‌ 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 ‌‌ ╰────────╯ ...

╭────────╮ ‌ 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 ‌‌ ╰────────╯ ...

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

شوهر دو روزه. پارت۷۴

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟒𝟏از روی صندلی بلند شدم هنوز دو قدم برنداشته بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط