پارت صدو نود و چهار

#پارت صدو نود و چهار...
#جانان...
یه ترانه گفتم میای با هم بریم ارایشگاه که اونم گفت باشه بریم میخوای به کارین هم بگم که گفتم: نه بهش گفتم گفت بچه ها نوبت چکاب دارن نمیتونه بیاد..
ترانه: اها پس من.فردا بعد از ناهار میام دنبالت...
من: باشه پس میبینمت سلام کامین رو برسون...
ترانه: باشه عزیزم تو هم سلام کارن رو برسون پس فعلا...
من: فعلا..
قطع کردمو و رفتم طبقه بالا و یه تاپ و شلوارک پوشیدم و موهام رو هم شونه زدم و اومدم پایین و تلوزیون رو روشن کردم....
نگاهی به ساعت کردم دیروقت شده بود ولی هنوز کارن نیومده بود...داشتم نگران میشدم پاشدم و بهش زنگ زدم...
چند تا بوق خورد و جواب نداد...
هی بیشتر نگران میشدم چند دفعه دیگه هم زنگ زدم ولی نه جواب نمیداد از استرس نمی دونستم چی کار کنم ....
توی خونه قدر رو میرفتم و هی به کارن زنگ میزدم که دفعه اخر گفت که تلفنش خاموشه...
نمیدونستم چی کار کنم داشتم از نگرانی پس میوفتادم به کامین زنگ زدم گفتم شاید اون خبر داشته باشه که جواب دادو گفت خبری ازش نداره از بعد از ظهر تا حالا...
ازش خواستم بره شرکت ببینه شاید اونجا باشه...
که اونم گفت باشه الان حرکت میکنم جانان نگران نباش کوچیک تیست نگرانی که...
من: تورو خدا برو زود کامین دارم پس میوفتم تز نگرانی امکان نداشت تااین موقعه نیاد خونه...
اونم کمی دل داری داد و گفت داره میره سمت شرکت....
نمیزونم چقدر راه رفتم که تلفنم زنگ خورد کامین بود سریع جواب دادم و گفتم:
چی شد کامین دیدیش ...اونجا بود ....حالش خوبع ....دیدیش...بگو دیگه چرا تا حالا نیوده....اه کامین حرف بزن مردم....نکنه اتفاقی افتاده ...
کامین: بابا تحمل کن دختر یه نفس بکش ...اقا سرو مور و گونده تو شرکت داره رو یه پرونده کار میکرده ساعت از دستش در رفته....
من: هوف.......مردم به خدا از نگرانی ..وشی رو بده بهش ببینم....
کامین: بیا الان بهش میدم....
کارن: سلام جوجه من....
من: کوفت....این چه کاریه میکنی کارن ....گوشیت رو چرا جواب نمیدادی....مردم از نگرانی...
کارن: اخ من قریونت برم ببخشید ساعت از دسام در رفت گوشیم رو هم بی صدا کرده بودم نفهمیدم....الان میام خونه...
من: منتظرم کارن زوز بیا....
کارن: باشه عزیزم الان راه نیوفتم....
خداحافظی کردم و منتظرش موندم تا بیاد....
یه 40دقیقه ای گذشته بود که در سالن باز شد...
نمیدونم خودم رو چطوری بهش رسوندم و انداختم تو بغلش...
کارن: ببخشید عزیزم ترسوندمت...
من: خیلی نگران شدم دیوونه ...
کارن: بازم ببخشید...من گشنمه ها شام داری..
من: اره بیا شام نخوردم الان گرم میکنم....
با خنده دوتایی رفتیم سمت اشپز خونه منم غذا رو گرم کردن و دوتایی شروع کردیم به خوردن...

کمی دیگه پارت بعدی رو میزارم ....😘
دیدگاه ها (۱۵)

#پارت صدو نود و پنج.... #جانان...بعد از شام کارن گفت خیلی خس...

#پارت صدو نود و شش... #جانان...شالم رو هم مدل دار بستم و ارا...

#پارت صدو نود و سه.... #جانان...انداختم روی تخت شروع کرد به ...

#پارت صدو نودو دو..... #جانان...کارن رفت و بعد از چند دقیقه ...

#پارت دوم#هیونجین ..(ساعت ۱۰ شب)ویو ا.ت شب بود چون بهم قول د...

پارت شانزدهم قشنگام ببخشید پارت قبل رو کم گذاشتم تو ماشین بو...

# سناریوسناریو درخواستی وقتی باهاشون بحث کردی و تا صبح بیرون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط