دیشب شب بدی بود کلی خوابای درهم برهم دیدم

دیشب شب بدی بود کلی خوابای درهم برهم دیدم
اولش وسط یه عالمه قطار بودم نمیدونم از چی وحشت کرده بودم و اون همه ترسم برای چی بود
یه جای خواب با لباس سیاه وسط خیابون داشتم گریه میکردم یه نفر پیشم بود صورتشو یادم نمیاد نمیدونم کی بود
داشتم تند تند میرفتم اونم کنارم میومد
اینقدر حالم بد بود که داشتم میلرزیدم
با گریه بهش گفتم میشه کاپشنتو بدی بهم
بدون هیچ حرفی کاپشنشو درآورد و وایساد جلوم و تنم کرد
تو کی بودی که من با اون حال زار بهت پناه آورده بودم و بودنت وسط اون خواب پر از ترس انگار برام قوت قلب بود....
دیدگاه ها (۲۴)

با لباسای سرتاپا مشکی نشستم کنار مزار و زل زدم به گلای رو مز...

🥲عادیه من سالهاس دلم میخواد بمیرم برای عشق این دوتا؟🥲

#Chandler_Bing#Joey_Tribbiani#Phoebe_Buffay#Ross_Geller#Rach...

پیراهن سفید گل گلیمو میپوشموایمیسم جلو آینه و به خودم نگاه م...

پارت ۶انچه گذشت: کارام خیلی طول کشید وقتی امدم خونه دیدم که....

part 4یونگی | POVصبح با صدایی بیدار شدم که هیچ جوره به خواب‌...

فیک مافیای سیاه من part 4

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط