پارت ۳۵ ( زندگی من 🩰 )
پارت ۳۵ ( زندگی من 🩰 )
امروز چون اسهال داشتم نرفتم کلاس 🥺
ولی به جاش به میا 💜 و جک 💚 پیام دادم 🙃
پارت ۳۶ ( زندگی من 🩰 )
صاف از خونه رفتم کلاس در زدم و رکس خودش رو قایم کرد تا دلشون رو بترکونه ولی ...
مکس 💙 : املی 🩷 چی آوردی ؟ ما گشته ایم 😋
لوکا 🩵 : املیییییییییییییییییی 😁 بیا ما گشنه ایم 😃
قیافه رکس : 😐 درد و نفرین!
بعد من یه کیسه پر هلهوله آورده بودم 😋
بعد هم خانوم 💛 اومد ...
میا 💜 اومد 😃
جک 💚 هم اومد 😊
و نفر بعدی اسم آلیس بیرون اومد و لی خودش یه چیزی آورده بود با این که نمیدوست اسمش بیرون اومده 😶
آلیس و لیلی هم اومدن .
آدریک هم نمیدونم کی اومد :/
بعد لوکا 🩵 بهم گفت
لوکا 🩵 : املی من رفتم برا خواهر کوچیکم دمپایی بگیرم یه دمپایی دیدم شبیه دمپایی تو همون رو براش گرفتم 😊
املی 🩷 : و... واقعا 😮
لوکا 🩵 : بلی 😁
و منم از خجالت غش کردم 🤭
بعد مکس 💙 و لوکا 🩵 رفتن 😭
و روکی 🩶 اومد 😑
امروز کای 🧡 هم نیومد 😐
امروز چون اسهال داشتم نرفتم کلاس 🥺
ولی به جاش به میا 💜 و جک 💚 پیام دادم 🙃
پارت ۳۶ ( زندگی من 🩰 )
صاف از خونه رفتم کلاس در زدم و رکس خودش رو قایم کرد تا دلشون رو بترکونه ولی ...
مکس 💙 : املی 🩷 چی آوردی ؟ ما گشته ایم 😋
لوکا 🩵 : املیییییییییییییییییی 😁 بیا ما گشنه ایم 😃
قیافه رکس : 😐 درد و نفرین!
بعد من یه کیسه پر هلهوله آورده بودم 😋
بعد هم خانوم 💛 اومد ...
میا 💜 اومد 😃
جک 💚 هم اومد 😊
و نفر بعدی اسم آلیس بیرون اومد و لی خودش یه چیزی آورده بود با این که نمیدوست اسمش بیرون اومده 😶
آلیس و لیلی هم اومدن .
آدریک هم نمیدونم کی اومد :/
بعد لوکا 🩵 بهم گفت
لوکا 🩵 : املی من رفتم برا خواهر کوچیکم دمپایی بگیرم یه دمپایی دیدم شبیه دمپایی تو همون رو براش گرفتم 😊
املی 🩷 : و... واقعا 😮
لوکا 🩵 : بلی 😁
و منم از خجالت غش کردم 🤭
بعد مکس 💙 و لوکا 🩵 رفتن 😭
و روکی 🩶 اومد 😑
امروز کای 🧡 هم نیومد 😐
۷۲۲
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.