داستانکوتاه اسب جلویی چرخ و فلک گفت من امشب از اینجا م

#داستان_کوتاه اسب جلویی چرخ و فلک گفت: من امشب از اینجا می رم!
بقیه اسب ها گفتند:می ری؟ کجا؟ اگه بری چرخ و فلک از هم می پاشه.
اسب جلویی گفت:می رم دنبال رویاهام.
بقیه اسب ها گفتند: رویا؟! چی هست؟
اسب جلویی گفت:رویا همون چیزیه که بخاطرش زندگی می کنین و حتی می میرین...
یکی از اسب ها گفت:واااای! چه قشنگ! منم می خوام یه رویا داشته باشم.
اسب جلویی گفت:دیگه نمی خوام دور خودم بچرخم. از این سر گیجه خسته شدم. می خوام برم یه جای دور. جایی که برای خودم زندگی کنم.
یکی دیگر از اسب ها گفت :آره! خودشه! منم میام.
بقیه گفتند : آره ما هم میایم.
اسب جلویی زنجیر را پاره کرد و از چرخ و فلک پایین پرید.
فردا صبح در یک جای دور یک گله اسب شاد می دویدند و به رویاهایشان فکر می کردند...
دیدگاه ها (۱)

#گزیده_ای_از_کتابما را مثل عقرب بار آورده‌اند؛ مثل عقرب!ما م...

‏همیشه بچهاتون رو تو بحثای خانوادگی شرکت بدین تا بزرگ بشن. م...

امرداد و که درست گفته شمارو نمیدونم 😉😋#طنز

کیا این مدلین 😂👊#طنز

You must love me... P6

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط