★𝒓𝒆𝒗𝒆𝒏𝒈𝒆★
★𝒓𝒆𝒗𝒆𝒏𝒈𝒆★
♡𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤♡
«10»
تهیونگ=داشتم تو ذهنم با خودم حرف میزدم،که یهو احساس کردم یکی آروم زد به شونم،نگاه کردم دیدم جونگ کوکه!
+هی...تهیونگ،حالت خوبه؟
_ها! آ...آره خوبم! داشتی چی میگفتی؟
+داشتم میگفتم آدرس پدر مادر ظالمممو برای چی میخواین؟
_اگه بهت بگم،قطعاً برگات میریزه!
+برای چی؟مگه چقدر عجیبه؟
_دوست داری بدونی،پدر و مادرت،برای چی تورو ول کردن؟
+سوالیه که همیشه برام بی جواب بوده!
_خب،حالا که دوست داری بدونی،با دقت بهم گوش کن،برای اینکه موضوع رو خوب درک کنی،باید بریم به خیلی قبل تر،حتی قبل از تولد من و تو!
+ببخشید،میسه بپرسم شما چند سالتونه؟
_چند میخوره؟
+19-20
_بهت بگم امسال میشه 29 سالم،باورت میشه؟
+جدییییییییییییییی؟یعنی10 سال ازم بزرگ ترین؟
_بله😏
+وای،خیلی خوب موندید!
_«با خنده»مرسی
جونگ کوک=خیلی لبخندی زیبا بود،لبخند مستطیلی خیلی خوشگلی داشت،که باعث شد منم ناخواسته لبخند بزنم!
تهیونگ=وقتی خندیدم،اونم خندید،واقعا خندش زیبا بود،مثل خودش کیوت بود!
_خب،خب،بیا از بحث اصلی مون دور نشیم!
+درسته،بفرمایید!
_تو رو جان من آنقدر باهام رسمی حرف نزن،راحت نیستم!
+«با خنده»باشه!سعیمو میکنم!
_خب،اسم پدر و مادرتون میدونی؟
+نه!گفتم که داخل مشخصاتم که داخل گهواره گذاشته بودن اسم خودشون رو ننوشته بودن!
_اسم مادرت،کیم سوهیون،و اسم پدر جئون جونگ سوک بود...
+ت...تو اسم پدر و مادر منو از کجا میدونی؟
_میخوام یه داستان برات تعریف کنم،باید با دقت به حرفام گوش کنی!
_خب،داشتم میگفتم،باید بریم به خیلی قبل تر از تولد من و تو،یعنی وقتی پدرامون 19-20 سالشون بود،اون زمانا دوتا پسر بودن به اسم های جئون جونگ سوک و کیم سهون«کیم سهون پدر تهیونگ»... این دوتا باهم بعد از یه مدت کوتاه دوستای صمیمی میشن،بهد از یه مدت،انقدر با هم صمیمی میشن،که حتی با هم یه خونه میگیرن و با هم تو یه خونه زندگی میکنن.بعد از چند وقت،اونا عاشق دوتا دختر میشن که یه روز تو کافه دیده بودنشون،به صورت کاملا اتفاقی،این دوتا دختر هم دوست صمیمی بودن،اسم اون دختر ها،کیم سو هیون و لی سومین بود...
#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#فیک#فیک_بی_تی_اس
♡𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤♡
«10»
تهیونگ=داشتم تو ذهنم با خودم حرف میزدم،که یهو احساس کردم یکی آروم زد به شونم،نگاه کردم دیدم جونگ کوکه!
+هی...تهیونگ،حالت خوبه؟
_ها! آ...آره خوبم! داشتی چی میگفتی؟
+داشتم میگفتم آدرس پدر مادر ظالمممو برای چی میخواین؟
_اگه بهت بگم،قطعاً برگات میریزه!
+برای چی؟مگه چقدر عجیبه؟
_دوست داری بدونی،پدر و مادرت،برای چی تورو ول کردن؟
+سوالیه که همیشه برام بی جواب بوده!
_خب،حالا که دوست داری بدونی،با دقت بهم گوش کن،برای اینکه موضوع رو خوب درک کنی،باید بریم به خیلی قبل تر،حتی قبل از تولد من و تو!
+ببخشید،میسه بپرسم شما چند سالتونه؟
_چند میخوره؟
+19-20
_بهت بگم امسال میشه 29 سالم،باورت میشه؟
+جدییییییییییییییی؟یعنی10 سال ازم بزرگ ترین؟
_بله😏
+وای،خیلی خوب موندید!
_«با خنده»مرسی
جونگ کوک=خیلی لبخندی زیبا بود،لبخند مستطیلی خیلی خوشگلی داشت،که باعث شد منم ناخواسته لبخند بزنم!
تهیونگ=وقتی خندیدم،اونم خندید،واقعا خندش زیبا بود،مثل خودش کیوت بود!
_خب،خب،بیا از بحث اصلی مون دور نشیم!
+درسته،بفرمایید!
_تو رو جان من آنقدر باهام رسمی حرف نزن،راحت نیستم!
+«با خنده»باشه!سعیمو میکنم!
_خب،اسم پدر و مادرتون میدونی؟
+نه!گفتم که داخل مشخصاتم که داخل گهواره گذاشته بودن اسم خودشون رو ننوشته بودن!
_اسم مادرت،کیم سوهیون،و اسم پدر جئون جونگ سوک بود...
+ت...تو اسم پدر و مادر منو از کجا میدونی؟
_میخوام یه داستان برات تعریف کنم،باید با دقت به حرفام گوش کنی!
_خب،داشتم میگفتم،باید بریم به خیلی قبل تر از تولد من و تو،یعنی وقتی پدرامون 19-20 سالشون بود،اون زمانا دوتا پسر بودن به اسم های جئون جونگ سوک و کیم سهون«کیم سهون پدر تهیونگ»... این دوتا باهم بعد از یه مدت کوتاه دوستای صمیمی میشن،بهد از یه مدت،انقدر با هم صمیمی میشن،که حتی با هم یه خونه میگیرن و با هم تو یه خونه زندگی میکنن.بعد از چند وقت،اونا عاشق دوتا دختر میشن که یه روز تو کافه دیده بودنشون،به صورت کاملا اتفاقی،این دوتا دختر هم دوست صمیمی بودن،اسم اون دختر ها،کیم سو هیون و لی سومین بود...
#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#فیک#فیک_بی_تی_اس
۸.۲k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.