نه این حرفا چیهتو اصلا هم مزاحم نیستیبعدشم من خودم خواستم بم رو بیارنحالا ...

★𝒓𝒆𝒗𝒆𝒏𝒈𝒆★

♡𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤♡
«9»
_نه این حرفا چیه!تو اصلاً هم مزاحم نیستی،بعدشم من خودم خواستم بم رو بیارن،حالا گشنت نیست؟
+نه
_چرا هست بیا بریم صبحونه بدم بخوری
+نه مرسی گشنم نیست.
_هست،حالا هم بیا بریم پایین
+ممنون گشنم نیست آقای کیم
_میتونی راحت باشی و تهیونگ صدام کنی
+آخه ما تازه همین امروز با هم آشنا شدیم،من اصلاً شما رو نمیشناسم!
_بهم بگو تهیونگ،خودم اینطوری راحت ترم.
+باشه...تهیونگ.
_«تو ذهنش»چقدر قشنگ میگه تهیونگ!
_نمیای پایین؟
+نه
_مطمئنی؟
+آره،کاملاً
~=تهیونگ یهو دستشو انداخت زیر پای جونگ کوک و براید بغلش کرد...
+ه...هی چیکار میکنییییی؟
_هیچی،دارم می‌برمت پایین صبحونه بخوری
+میشه ولم کنی لطفاً؟
_نه
+😐
تهیونگ=براید بغلش کردم و از پله ها رفتم پایین،خیلی دست و پا میزد که از بغلم بیاد بیرون،وااااای،اگه فقط یک کم دیگه دست و پا میزد هر دوتامون از پله پرت می‌شدیم پایین و میمردیم،بردمش گذاشتمش سر میز صبحونه و گفتم:
_چی میخوری خرگوش؟
+میشه لطفاً بهم نگین خرگوش؟من اسم دارم.
_باشه خرگوش!
+😶
_خب بگو چی میخوری؟
+هیچی،گشنم نیست.
_بگو دیگه!
+به خدا گشنم نیست!
~=که تهیونگ خودش یه لقمه می‌گیره برای جونگ کوک و به زور میده بهش بخوره.جونگ کوک یهو یادش میاد یه سوالی رو میخواسته از تهیونگ بپرسه،ولی منتظر یه فرصت مناسب بوده...
+راستی،میشه لطفاً بهم بگین آدرس پدر و مادر ظالمممو برای چی میخواستین؟
_اول یاد بگیر باهام رسمی حرف نزنی تا بهت بگم.
+چرا؟من که می‌خوام بعد این سوالی که ازتون میپرسم،با اجازتون با بادیگارداتون برم خونم،مزاحمتون نمیشم.
_هه!خبر نداری که تو حالا حالا ها اینجا موندگاری!تو اولین نفر و تنها کسی هستی که کیم تهیونگ آنقدر سریع بهش وابسته شده و تو تنها نفری هستی که الان کیم تهیونگ فقط داره بهش فکر می‌کنه!به علاوه اگه تورو نگه دارم و به خودم وابستت کنم،میتونم پدر مادرتو با استفاده از تو تهدید کنم و «انتقام»ـمو ازشون بگیرم!«همه اینا تو ذهنش!»
دیدگاه ها (۴)

★𝒓𝒆𝒗𝒆𝒏𝒈𝒆★♡𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤♡«10»تهیونگ=داشتم تو ذهنم با خودم حرف میزدم...

★𝒓𝒆𝒗𝒆𝒏𝒈𝒆★♡𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤♡«11»_اسم اون دختر ها،کیم سو هیون و لی سومی...

بچه ها یه توضیح مختصر بدم در مورد فیک،داخل فیک اگه بخوام برا...

★𝒓𝒆𝒗𝒆𝒏𝒈𝒆★♡𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤♡«8» فرار کردم و رفتم دنبال کار گشتم،شبا تو...

black flower(p,224)

تهیونگ : تو که اونجوری فکر نمیکنی  جونگ کوک : دقیقا همونجوری...

رمان عشق و نفرت پارت ۹صبح شد آت خیلی درد داشت داشت بزور راه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط