ذهنِ خسته ام تو را دوباره میل دارد و به واژه می کشد تو را
ذهنِ خسته ام تو را دوباره میل دارد و به واژه می کشد تو را
به تکرارِ بغض هایِ گلویِ خسته ام
و خسته از دردِ عادتِ نبودنت
میانِ منجلابِ گناه تورا تجسّم کردنت
غم نگاه و شب فراق و صدای بسته ام
به رخ می کشد دوباره لحظه های سرد بی تو بودنم را
و درد می کشد صدای تیک و تاک ساعت اتاقم مرا
و انتظار کشیدنت چه نرم وچه سخت بود دیدنت
و مست می کنی مرا میان خیالم
و شعر می شوم دوباره برایت
و مشت می کوبد مرا دوباره زخم های درونم
و بازعادت به تکرار و تکرارِ عادتِ نبودنت
و سخت غمگین شدن
و باور به تنهایی و سیلِ اشک
و لبریز بودنِ واژه ها
وخشم و هجوم هجاها میان حصارِ نفس ها
و باز دلتنگم
و باز اشک می شوم به قابِ نگاهت
به استعاره می کشم تو را
چه سود دارد تو را نوشتن
تو نیستی،تو نیستی،تو نیستی
به تکرارِ بغض هایِ گلویِ خسته ام
و خسته از دردِ عادتِ نبودنت
میانِ منجلابِ گناه تورا تجسّم کردنت
غم نگاه و شب فراق و صدای بسته ام
به رخ می کشد دوباره لحظه های سرد بی تو بودنم را
و درد می کشد صدای تیک و تاک ساعت اتاقم مرا
و انتظار کشیدنت چه نرم وچه سخت بود دیدنت
و مست می کنی مرا میان خیالم
و شعر می شوم دوباره برایت
و مشت می کوبد مرا دوباره زخم های درونم
و بازعادت به تکرار و تکرارِ عادتِ نبودنت
و سخت غمگین شدن
و باور به تنهایی و سیلِ اشک
و لبریز بودنِ واژه ها
وخشم و هجوم هجاها میان حصارِ نفس ها
و باز دلتنگم
و باز اشک می شوم به قابِ نگاهت
به استعاره می کشم تو را
چه سود دارد تو را نوشتن
تو نیستی،تو نیستی،تو نیستی
۵.۶k
۰۴ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.