📚 افتاب در حجاب
📚#افتاب_در_حجاب
♥️#قسمت65
ملجاء و پناه من خداست و شکوه گاه من خداست... پس هر مکرى که مى توانى بساز و هر تلاشى که مى توانى بکن.به خدا سوگند که ریشه یادما را نمى توانى بخشکانى..
و وحى ما را نمى توانى بمیرانى..
و دوره ما را نمى توانى به سر برسانى..
و ننگ این حادثه را نیز نمى توانى از خود برانى... عقلت منحرف و محدود است و ایام حکومتت کوتاه و معدود و جمعیتت پراکنده و مطرود.
روزى خواهد رسید که منادى ندا خواهد کرد:'' الا لعنۀ االله على الظالمین.''پس حمد و سپاس از آن خداى جهانیان است... که براى اولمان سعادت و مغفرت رقم زد و براى آخرمان ، شهادت و رحمت.از خدا مى خواهیم که ثوابشان را کامل کند... و بر پاداششان بیفزاید و ما را جانشینان شایسته آنان قرار دهد،... که او با محبت و مهربان است.. و او براى ما کافیست و هم او بهترین پشتیبان ماست.
نفسى عمیق مى کشى و مى نشینى...
پشت دشمن را به خاك مالیده اى،
کار را به انجام رسانده اى..
و حرفى براى گفتن ، باقى نگذاشته اى...
آنچه باقى گذاشته اى فقط حیرت است... یزید،اطرافیان یزید، بزرگان مجلس ، زنان پشت پرده ، سربازان و ماءموران و محافظان و حتى اهالى کاروان... همه مبهوت این سؤالند که...
آیا تو همان زینبى که داغ دیده اى؟!تو همان زینبى که اسارت چشیده اى؟! تو همان زینبى که مصیبت کشیده اى ؟!یعنى اینهمه درد و داغ و رنج و مصیبت ، ذره اى از جلال تو نکاسته است؟یعنى اینهمه تخفیف و تحقیر و تکفیر و ارعاب دشمن ، ذره اى تو را به عقب نشینى وانداشته است؟
این لحن،... لحن محکومیت و اسارت نیست ، لحن سیطره و اقتدار است.
تو به کجا متصلى زینب?!
تو از کجا مدد مى گیرى؟ تو اهل کدام جلالستانى ؟اکنون یزید باید چیزى بگوید... و این سکوت سنگین مجلس را بشکند. اما چه بگوید؟... تو چیزى براى او باقى نگذاشته اى.همه این برنامه ها و مقدمات و تشریفات براى شکستن شما بوده است... و تو نه تنها نشکسته اى که درنهایت استوارى و اقتدار، دشمن را مچاله کرده اى و دور انداخته اى.تو همه دیدنیها و به رخ کشیدنیها راندیده گرفته اى.
تو یزید را رسواى خاص و عام کرده اى.اکنون هراقدامى از سوى یزید او را رسواتر و ضایعتر مى کند.... قتل و غارت و شکنجه و اسارت، امتحان شده است و نتیجه اش این شده است. باید دستى بالاى دست این تحقیر بیاورد تا به شرایط مساوى دست پیدا کند....
و همین راه را پیش مى گیرد: فرو خوردن خشم و اظهار بىاعتنایى.
این بیت شعر، بهترین چیزى است که در آن لحظه به ذهنش مى رسد:_این فریادى است که شایسته زنان است و مرثیه سرایى بر داغدیدگان آسان است.
اما نه، این شعر، مشکلى از یزید را حل نمى کند....
#ادامه_دارد...
♥️#قسمت65
ملجاء و پناه من خداست و شکوه گاه من خداست... پس هر مکرى که مى توانى بساز و هر تلاشى که مى توانى بکن.به خدا سوگند که ریشه یادما را نمى توانى بخشکانى..
و وحى ما را نمى توانى بمیرانى..
و دوره ما را نمى توانى به سر برسانى..
و ننگ این حادثه را نیز نمى توانى از خود برانى... عقلت منحرف و محدود است و ایام حکومتت کوتاه و معدود و جمعیتت پراکنده و مطرود.
روزى خواهد رسید که منادى ندا خواهد کرد:'' الا لعنۀ االله على الظالمین.''پس حمد و سپاس از آن خداى جهانیان است... که براى اولمان سعادت و مغفرت رقم زد و براى آخرمان ، شهادت و رحمت.از خدا مى خواهیم که ثوابشان را کامل کند... و بر پاداششان بیفزاید و ما را جانشینان شایسته آنان قرار دهد،... که او با محبت و مهربان است.. و او براى ما کافیست و هم او بهترین پشتیبان ماست.
نفسى عمیق مى کشى و مى نشینى...
پشت دشمن را به خاك مالیده اى،
کار را به انجام رسانده اى..
و حرفى براى گفتن ، باقى نگذاشته اى...
آنچه باقى گذاشته اى فقط حیرت است... یزید،اطرافیان یزید، بزرگان مجلس ، زنان پشت پرده ، سربازان و ماءموران و محافظان و حتى اهالى کاروان... همه مبهوت این سؤالند که...
آیا تو همان زینبى که داغ دیده اى؟!تو همان زینبى که اسارت چشیده اى؟! تو همان زینبى که مصیبت کشیده اى ؟!یعنى اینهمه درد و داغ و رنج و مصیبت ، ذره اى از جلال تو نکاسته است؟یعنى اینهمه تخفیف و تحقیر و تکفیر و ارعاب دشمن ، ذره اى تو را به عقب نشینى وانداشته است؟
این لحن،... لحن محکومیت و اسارت نیست ، لحن سیطره و اقتدار است.
تو به کجا متصلى زینب?!
تو از کجا مدد مى گیرى؟ تو اهل کدام جلالستانى ؟اکنون یزید باید چیزى بگوید... و این سکوت سنگین مجلس را بشکند. اما چه بگوید؟... تو چیزى براى او باقى نگذاشته اى.همه این برنامه ها و مقدمات و تشریفات براى شکستن شما بوده است... و تو نه تنها نشکسته اى که درنهایت استوارى و اقتدار، دشمن را مچاله کرده اى و دور انداخته اى.تو همه دیدنیها و به رخ کشیدنیها راندیده گرفته اى.
تو یزید را رسواى خاص و عام کرده اى.اکنون هراقدامى از سوى یزید او را رسواتر و ضایعتر مى کند.... قتل و غارت و شکنجه و اسارت، امتحان شده است و نتیجه اش این شده است. باید دستى بالاى دست این تحقیر بیاورد تا به شرایط مساوى دست پیدا کند....
و همین راه را پیش مى گیرد: فرو خوردن خشم و اظهار بىاعتنایى.
این بیت شعر، بهترین چیزى است که در آن لحظه به ذهنش مى رسد:_این فریادى است که شایسته زنان است و مرثیه سرایى بر داغدیدگان آسان است.
اما نه، این شعر، مشکلى از یزید را حل نمى کند....
#ادامه_دارد...
۳.۶k
۲۲ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.