او رفت
او رفت
و در اینجا کسی پیشم نیست
من ماندم تنها د کنار غربت این خانه
من ماندم تنها در درون شهری که پر است از عشاق
و پر است از گرگ ها
گرگ هایی که می خوانند با صدای بلبل
گرگ هایی زیبا با نگاهی جذاب
که تو را می کند جذب اینها
من در اینجا تنها
و تویی که هر شب
در کنار گرگی بر ، بر یک تختی
آرام می خوابی
و منم که هر شب بی قرار و بی تو
بی زبان آهسته می کنم باز فریاد
فریادی از سر تنهایی از سر بی کسی
و دوباره این بغض می خورد خنجری تا دوباره فریاد کند
تا دوباره خونش از درون چشمم
می ریزد به روی سینه این بالش
و دوباره فردا اشک های مادرم می یزد
از غم بی کسیم و از آن خیسی بالش هر روز
تو برفتی نگار تو نماندی با من
تو بگفتی خستم از تو و از ماندن
تو برفتی نخواستی با من پویایی کنی
و در اینجا کسی پیشم نیست
من ماندم تنها د کنار غربت این خانه
من ماندم تنها در درون شهری که پر است از عشاق
و پر است از گرگ ها
گرگ هایی که می خوانند با صدای بلبل
گرگ هایی زیبا با نگاهی جذاب
که تو را می کند جذب اینها
من در اینجا تنها
و تویی که هر شب
در کنار گرگی بر ، بر یک تختی
آرام می خوابی
و منم که هر شب بی قرار و بی تو
بی زبان آهسته می کنم باز فریاد
فریادی از سر تنهایی از سر بی کسی
و دوباره این بغض می خورد خنجری تا دوباره فریاد کند
تا دوباره خونش از درون چشمم
می ریزد به روی سینه این بالش
و دوباره فردا اشک های مادرم می یزد
از غم بی کسیم و از آن خیسی بالش هر روز
تو برفتی نگار تو نماندی با من
تو بگفتی خستم از تو و از ماندن
تو برفتی نخواستی با من پویایی کنی
- ۸۳۳
- ۱۲ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط