و بعد از آن باغبان ز نزد پادشاه رمید

و بعد از آن باغبان ز نزد پادشاه رمید
درختی دید بر شاخه اش پرید
پادشاه بود عاشق آن درخت
و گه گاهی خلوتی ها داشت
به دور از حرم
آیی دخترانش و با کنیزان بر لب آب
آمدن
دیده ها گریان همچو سینه بریان
آمدن
پادشاه دید بر شاخه ای درخت
باغبان بر سوی پادشاه نگاه می کرد سخت،
باغبان را در میانه انداختند
و کار او را پیش سلطان ساختند
پادشاه گفت تا به تیغی آب دار
کشتهای تاب و حباب به دار
باغبان گفت ای پادشاه ای نازنین
تو خود نصیحت کرده بودی
پیش از این
گفته بودی بد را روز بد رسد
نیکی را نیکی و بد را بد رسد
باغبان را کردی سخن خلاص
که کس نگیرد دیگر در جهان
از کس قصاص🌪️
دیدگاه ها (۰)

باز آیا که من شدم از هجر توپریشان ای دختر دهقانز خانه بیرون ...

برخیز و بیا بنگر چه زیباست سنبل و ریحان در دشت و بیابان اندا...

نیکی را نیکی و بد را بد رسدروزکی کودکی آن باغبان در باغ بودا...

باغبان فهمید کار بلبل است🥀ز از آن که بلبل عاشق روی گل است❤️‍...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط