فقط یک خانواده

فقط یک خانواده

#پارت‌اول

از زبان الی

از خواب پاشدم
لباسم رو عوض کردم

یه لباس صورتی لش آستین بلند با یه دامن سفید و یه کفش پاشنه بلند شبیه پوتین ساپرت سفیدم هم پوشیدم

کیف دستی سفید صورتیم رو برداشتم و برای آخرین بار چک کردم

ال:خب همه چیم هست

از اتاق زدم بیرون

ک:سلام صبح بخیر

ت:سلام صبحت بخير

لی:سلام الی

ال:سلام مامان سلام بابا سلام لیام

سر میز نشستم چاپستیگ هامو برداشتم
و شروع به خوردن نودلیت باربیکیو کردم

ت:خدایی شبیه جین غذا نمیخوره؟

ک:آره واقعا، عا راستی گفتید بچه ها آخر هفته عمو هاتون میان خونه اتاقتون رو تمیز کنید

ال:آخه پدر من کی میره تو اتاق ما که این همه جون بزاریم پاش؟

لی:راس میگه به مولا

ت:بچه ها...!

ال/لی:چشمم(با نارضایتی)

ال:من رفتم

ک:به سلامت

ت:مراقب خودت باش

لی:فعلا فنچ

ال:الآن دیرم شده بزار برگردم میکشمت

لی:نکشیمون

ت:بچه ها بسه به سلامت الی جان

ال:خدافظییییییی
دیدگاه ها (۰)

فقط یک خانواده#پارت‌دومبعد به سمت مترو رفتم درون الی:کامی سا...

پخش میکنی؟پخش بکن و دل چند نفر رو شاد کنمخالف همجنسگراها نبا...

اینم دادشش اولین عکس خودشهدومین عکس استایلش اسمشم لیام عه

اولین عکس دخترسدومین عکس استایلشهاسمش هم الیانا س همه صداش م...

پارت ۸۶ فیک ازدواج مافیایی

فیک درس هایی از تاریکی | پارت 22

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط