part8.
part8.
ا.ت ویو فردا صبح
از خواب بلند شدم و رفتم کل عمارت تمیز کردم
یونگی: فعلا نمیخواد برو صبحونه رو درست کن
ا.ت: ا ارباب بیدار شدین ...
یونگی: برو صبحونه رو حاضر کن
ا.ت:باش
رفتم میز و چیدم و دوستای ارباب اومدن
خواستم برم که عمارت تزئین کنم
که
جونگ کوک: بشین صبحونه تو بخور
یونگی: ا.ت برو به کارات برس
اعضا: ا.ت بشین صبحونه بخور
ا.ت: اما..
جونگ کوک: بعد صبحونه به کارت برس
نشستم صبحونه رو خوردم و کارارو انجام دادم و عمارت و تزئین کردم
پوفف ۵ ساعت طول کشید تا عمارت و تزئین کنم
جونگ کوک: ا.ت تو مهمونی شرکت کن
ا.ت: آخه ارباب که گفتن من نمیتونم تو مهمونی باشم
جونگ کوک: خودم باهاش حرف میزنم تو هم برو حمام و خدمتکارا یه لباس و لوازم آرایش، جواهرات،عطر و کفش بهت میدن
ا.ت: آ آخه....
جونگ کوک: آخه نداره برو دیگه مهمونی ساعت ۷ شروع میشه آماده باش
ا.ت: چ چشم
ا.ت ویو
ساعت پنج بود ولی ارباب گفته حق بیرون رفتن از اتاقمو ندارم پوفففف خدا رحم کنه
یه حموم ۴۸ مینی گرفتم و موهام خشک کردم یه لباس رو تخت بود اون لباس رو پوشیدم آرایش کردم و عطری رو که دوست ارباب بهم داده بود و زدم
ساعت ۷:۱۵ دقیقه بود یکی در اتاقم و زد اومد داخل
جونگ کوک: عجب لیدی جذابی
ا.ت: مرسی(خجالت)
جونگ کوک:(دست ا.ت و گرفت و رفت پایین )
یونگی ویو
دیدم جونگ کوک دست ا.ت و گرفته اومد پایین واقعا عصبانی بودم میدونستم کوک ا.ت مجبور کرده همه ی نگاه ها رو ا.ت بود پوزخندی از سر عصبانیت زدم آروم زمزمه کردم گفتم فک کنم از یه روش دیگه باید آدمت کنم لی ا.ت
سعی کردم خودم و آروم خون سرد نشون بدم
جین: منتظر چی هستی ها لایک کننننننن تا با قابلمه نیومدم تو خوابت
لایک: ۲۰
ا.ت ویو فردا صبح
از خواب بلند شدم و رفتم کل عمارت تمیز کردم
یونگی: فعلا نمیخواد برو صبحونه رو درست کن
ا.ت: ا ارباب بیدار شدین ...
یونگی: برو صبحونه رو حاضر کن
ا.ت:باش
رفتم میز و چیدم و دوستای ارباب اومدن
خواستم برم که عمارت تزئین کنم
که
جونگ کوک: بشین صبحونه تو بخور
یونگی: ا.ت برو به کارات برس
اعضا: ا.ت بشین صبحونه بخور
ا.ت: اما..
جونگ کوک: بعد صبحونه به کارت برس
نشستم صبحونه رو خوردم و کارارو انجام دادم و عمارت و تزئین کردم
پوفف ۵ ساعت طول کشید تا عمارت و تزئین کنم
جونگ کوک: ا.ت تو مهمونی شرکت کن
ا.ت: آخه ارباب که گفتن من نمیتونم تو مهمونی باشم
جونگ کوک: خودم باهاش حرف میزنم تو هم برو حمام و خدمتکارا یه لباس و لوازم آرایش، جواهرات،عطر و کفش بهت میدن
ا.ت: آ آخه....
جونگ کوک: آخه نداره برو دیگه مهمونی ساعت ۷ شروع میشه آماده باش
ا.ت: چ چشم
ا.ت ویو
ساعت پنج بود ولی ارباب گفته حق بیرون رفتن از اتاقمو ندارم پوفففف خدا رحم کنه
یه حموم ۴۸ مینی گرفتم و موهام خشک کردم یه لباس رو تخت بود اون لباس رو پوشیدم آرایش کردم و عطری رو که دوست ارباب بهم داده بود و زدم
ساعت ۷:۱۵ دقیقه بود یکی در اتاقم و زد اومد داخل
جونگ کوک: عجب لیدی جذابی
ا.ت: مرسی(خجالت)
جونگ کوک:(دست ا.ت و گرفت و رفت پایین )
یونگی ویو
دیدم جونگ کوک دست ا.ت و گرفته اومد پایین واقعا عصبانی بودم میدونستم کوک ا.ت مجبور کرده همه ی نگاه ها رو ا.ت بود پوزخندی از سر عصبانیت زدم آروم زمزمه کردم گفتم فک کنم از یه روش دیگه باید آدمت کنم لی ا.ت
سعی کردم خودم و آروم خون سرد نشون بدم
جین: منتظر چی هستی ها لایک کننننننن تا با قابلمه نیومدم تو خوابت
لایک: ۲۰
۱۴.۲k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.