ویو تهیونگ
ویو تهیونگ
بردمش تو ماشین و هودیش رو از تنش در اوردم که با تیشرت سفید خونیش مواجه شدم..
روی بازوش یه زخم خیلی بزرگ بود
ا.. این شبی زخم رئیس هانعه..
ولی چرا
+ت..تو چرا باید رو دستت همچین زخمی داشته باشی؟
_زیرا که رئیس بخش نظامی هستم قربان
+رئیس هان؟
_بله رئیس خودمم
ا.. این چراااااااااااااا؟؟
وایییی.. این باید تو عمارت میموند و نمیذاشتم بیرون بیاد تا یه موقع در نرههه..
اما سازمان بدون هیچه.
وای این همه خوناشامممم چرا من اینو انتخاب کردم؟
سعی کردم ا این فکرا بیام بیرون براش بعدا یه فکری میکنم.
جعبه کمک های اولیه رو از راننده گرفتم.
شروع کردم به پانسمان کردن دستش.
خونش باعث میشد تحریک شم.. چشام سرخ شده بود و این بد بود..
امشب ماه کامل بود و نمیتونسم جلوی خودمو بگیرم.
ولی بزورررررر با کلی نفس نفس زدن بخاطر تحریک شدن خودمو کنترل کردم و بالاخره تموم شد پانسمان کردن دستش..
دستام خونی شده بود.. اون خون رو خوردم.. وای.. مگه میشه؟ این فوقالعاده بود نفسمو ک حبس کرده بودم دادم بیرون.
سرمو ب صندلی تکیه دادم و چشامو بستم تا اتفاقایی ک افتاده رو حضم کنم. ک حس کردم چیزی رو شونه هام قرار گرفت..
چشامو باز کردم ک دیدم ات عه.
همینجور داشتم بش نگاه میکردم.. ک دیدم داره گریه میکنه
+چ شده درد داری؟
سرشو ا شونم برداشت و به سقف ماشین خیره شد
_رئیس.. میخام باتون بحرفم.. میشه بریم دریا؟
+باش
ب راننده گفتم بره دریا.. ت راه دریا ات چشاشو بسته بود ک برا گوشیش یه پیم اومد
~_ات اتتتتتتتت_~
_هاااااا باز چ میخای
~_واقن ک این طرز حرف زدن با بست فرندته؟_~
_فقد بگو چ میخای اصن حال ندارم
~_پوفففف خعلی خب هانیییییی_~
_درددددددد بنال دیهههههه
~_کجایی عجقم؟_~
_انقد دوس دارم وقتی بم حرفای محبت امیز میزنی بگیرم خفت کنم.....
بردمش تو ماشین و هودیش رو از تنش در اوردم که با تیشرت سفید خونیش مواجه شدم..
روی بازوش یه زخم خیلی بزرگ بود
ا.. این شبی زخم رئیس هانعه..
ولی چرا
+ت..تو چرا باید رو دستت همچین زخمی داشته باشی؟
_زیرا که رئیس بخش نظامی هستم قربان
+رئیس هان؟
_بله رئیس خودمم
ا.. این چراااااااااااااا؟؟
وایییی.. این باید تو عمارت میموند و نمیذاشتم بیرون بیاد تا یه موقع در نرههه..
اما سازمان بدون هیچه.
وای این همه خوناشامممم چرا من اینو انتخاب کردم؟
سعی کردم ا این فکرا بیام بیرون براش بعدا یه فکری میکنم.
جعبه کمک های اولیه رو از راننده گرفتم.
شروع کردم به پانسمان کردن دستش.
خونش باعث میشد تحریک شم.. چشام سرخ شده بود و این بد بود..
امشب ماه کامل بود و نمیتونسم جلوی خودمو بگیرم.
ولی بزورررررر با کلی نفس نفس زدن بخاطر تحریک شدن خودمو کنترل کردم و بالاخره تموم شد پانسمان کردن دستش..
دستام خونی شده بود.. اون خون رو خوردم.. وای.. مگه میشه؟ این فوقالعاده بود نفسمو ک حبس کرده بودم دادم بیرون.
سرمو ب صندلی تکیه دادم و چشامو بستم تا اتفاقایی ک افتاده رو حضم کنم. ک حس کردم چیزی رو شونه هام قرار گرفت..
چشامو باز کردم ک دیدم ات عه.
همینجور داشتم بش نگاه میکردم.. ک دیدم داره گریه میکنه
+چ شده درد داری؟
سرشو ا شونم برداشت و به سقف ماشین خیره شد
_رئیس.. میخام باتون بحرفم.. میشه بریم دریا؟
+باش
ب راننده گفتم بره دریا.. ت راه دریا ات چشاشو بسته بود ک برا گوشیش یه پیم اومد
~_ات اتتتتتتتت_~
_هاااااا باز چ میخای
~_واقن ک این طرز حرف زدن با بست فرندته؟_~
_فقد بگو چ میخای اصن حال ندارم
~_پوفففف خعلی خب هانیییییی_~
_درددددددد بنال دیهههههه
~_کجایی عجقم؟_~
_انقد دوس دارم وقتی بم حرفای محبت امیز میزنی بگیرم خفت کنم.....
۶.۲k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.