مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

عشق تو همانند

عشق تو همانند
رزی سرخ پر از تیغ بود ؛
عطری فریبنده که جانم را در خویش گم کرد..
و من
ناباورانه ،آن را محکم‌تر در دستان سرنوشت فشردم
تا زخم‌های عمیقی بر روح خسته‌ام حک شود..

زخم‌هایی که هرگز مرا از پا نینداخت
اما هر بار که باران، پرده‌ی سیاه آسمان دلم را می‌شوید
دردشان تیزتر از همیشه بر من هجوم می‌آورد…

آنجا ، در انتهای راه من
در ژرفای قلبم
گورستانی از زخم‌ها شکوفه داده است... .



"Marie's writings "
دیدگاه ها (۱)

از سردی نگاهت، سرمایی بر جانم نشست که قلبم را بر دیوار فاصله...

از ماورای فاصله‌ای که ترس میان ما کشیدهمن هنوز عشقی را می‌سو...

رویاهای فردا، امروز را رها کرده اند؛ و من هنوز میان خاطره‌...

گاهی دلم می‌خواهد خودم را رها کنم،در دورترین جاده‌هاگم‌شده م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط