مژه های خیص🌝🖤
#مژه_های_خیص🌝🖤
PArt14
__________
دیانا: در اصانصور باز شد ی نفص عمیق کشیدم زنگ واحدشونو زدم....سلام خاله خوبید
مامان:صلام گلم مرصی عیزم بیا تو
دیانا: مرصی
مامان: قهوه یا چای
دیانا: هیچ کدوم فق مخام ببینم چی شده
مامان: دیا خاله اتوسا بعد او تصادف فراموشی گرفته((::
دیانا: صدای مامان اتوسا چن بار ت مغزم اکو شد اتوسا فراموشی گرفتغ......الا کجاص
مامان: ت اتاقشه
دیانا: میتونم ببینمش
مامان: عارح برو(:
دیانا: در اتاقشو باز کردم با ی اتوسای بی جون مواجه شدم رفتم نزدیکش پایین تختش نشصتم دصتاشو ت دصتام گرفتم اتو خبی
اتوسا: شما؟)
دیانا: نشناختی
اتوسا: نح
دیانا: ام خب من اصمم دیاناس یکی ع دوصتات
اتوسا: کدوم دوصتمی ک نمیشناصمت
دیانا: اتو فدت شم ت فراموشی گرفتی ت منو میشناصی
اتوسا: م فق مدونم امروز صالگرد مرگ یکی ع دوصتامه ک اصمشو نمیدونم
دیانا: عارح عارحححح دوصتت اصمش پانیذه
اتوسا: اصمت چی بود ت
دیانا: دیانام
اتوسا: منو میبری سر خاکش
دیانا: عارح لباصات بپوش بریم
اتوسا: بش
دیانا: ع اتاق رفتم بیرون....خاله
مامان: شناختت
دیانا: ن ولی یادشه ک امروز صالگرد پانیذ هص عزم خاص ببرمش سر قبر پانیذ
مامان: میتونی ببریش...
دیانا: اره زنگ بزنم ب ارسلان بیاد باهم بریم
مامان: مرصی
دیانا: زنگ زدم ب ارسلان("ارسی_دیا)
"جانممم فندق
_میای بریم سر خاک پانیذ
" عار ت کجایی
_خونه اتوساینام
"روالح دو دقه دیگ اونجام
_خدافص
______________
•ادامه دارد•🌝🖤
گیلی گیلییی ینی ت پارت بعد ت قبرصتون چ اتفاقی میوفته؟)
PArt14
__________
دیانا: در اصانصور باز شد ی نفص عمیق کشیدم زنگ واحدشونو زدم....سلام خاله خوبید
مامان:صلام گلم مرصی عیزم بیا تو
دیانا: مرصی
مامان: قهوه یا چای
دیانا: هیچ کدوم فق مخام ببینم چی شده
مامان: دیا خاله اتوسا بعد او تصادف فراموشی گرفته((::
دیانا: صدای مامان اتوسا چن بار ت مغزم اکو شد اتوسا فراموشی گرفتغ......الا کجاص
مامان: ت اتاقشه
دیانا: میتونم ببینمش
مامان: عارح برو(:
دیانا: در اتاقشو باز کردم با ی اتوسای بی جون مواجه شدم رفتم نزدیکش پایین تختش نشصتم دصتاشو ت دصتام گرفتم اتو خبی
اتوسا: شما؟)
دیانا: نشناختی
اتوسا: نح
دیانا: ام خب من اصمم دیاناس یکی ع دوصتات
اتوسا: کدوم دوصتمی ک نمیشناصمت
دیانا: اتو فدت شم ت فراموشی گرفتی ت منو میشناصی
اتوسا: م فق مدونم امروز صالگرد مرگ یکی ع دوصتامه ک اصمشو نمیدونم
دیانا: عارح عارحححح دوصتت اصمش پانیذه
اتوسا: اصمت چی بود ت
دیانا: دیانام
اتوسا: منو میبری سر خاکش
دیانا: عارح لباصات بپوش بریم
اتوسا: بش
دیانا: ع اتاق رفتم بیرون....خاله
مامان: شناختت
دیانا: ن ولی یادشه ک امروز صالگرد پانیذ هص عزم خاص ببرمش سر قبر پانیذ
مامان: میتونی ببریش...
دیانا: اره زنگ بزنم ب ارسلان بیاد باهم بریم
مامان: مرصی
دیانا: زنگ زدم ب ارسلان("ارسی_دیا)
"جانممم فندق
_میای بریم سر خاک پانیذ
" عار ت کجایی
_خونه اتوساینام
"روالح دو دقه دیگ اونجام
_خدافص
______________
•ادامه دارد•🌝🖤
گیلی گیلییی ینی ت پارت بعد ت قبرصتون چ اتفاقی میوفته؟)
۱۷.۲k
۰۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.