مژههایخیص

#مژه_های_خیص🌝🖤
PArt16
_____________
دیانا: چی شده بود
ارسلان: هیچی حل شد
دیانا:یکم بخابیم بعدش باید برم بیرون
ارسلان:کجو
دیانا: کزکش فردا تولد متینه
ارسلان: خ باشه ب ت چ
دیانا: کزکش رفیق بچگیمه/:
ارسلان:اصن نمیخام بری
دیانا: ت گ نخو
ارسلان: ترو نمیخورم
دیانا:میزنم ت دهنتا
ارسلان: بش برو اصن گ خوردم
دیانا: عافری حالا یکم پول بزن ب کارت مخام برم کادو بخرم براش
ارسلان: اوکی ۲٠٠ زدم
دیانا: عنو ۲٠٠ دیگ بزن برام
ارسلان:بیاکرت خدمو ببر
دیانا: اوک
(دو صاعت بعد)
دیانا: ارسی خابی ارسییی
ارسلان: جانم(خابالو)
دیانا:م میخام برم
ارسلان:اوکی برو(خابالو)
دیانا:ی شلوار چرم مشکی پوشیدم کمربند صفید بصتم ی بافت سفید پوشیدم ی پافر مشکی هم روش پوشیدم کلامو صرم کردم موهامو ریختم گوشیمو و بقیه وصایلو ریختم ت کیف کمری مشکیم خدمو ت عاینه دیدم ی زد عافتاب زدم ماصکمو زدم بوت مشکیمو پوشیدم رفتم....ت مرکز خرید کوروش میگشتم ک یهو چشم خورد ب ی ساعت خیلی گنگ بود خریدمش رفتم ت پاصاژ اصبابازی فروشی ی جعبه بزرگ خریدم کلی عروسک کوچیچیک ریختم ت جعبهه صاعترو وصت عروصکا قایم کردم میخاصم برم خونع ک یهو ت ی پاصاژ ی زنجیر خفن دیدم خریدمش برا ارسلان صوار اصنپ شدم رفتم خونه.....کلید تو در چرخوندم رفتم خونه رفتم بالا ت اتاق دیدم ارسلان هنو خابه بالشتو پرت کردم رو صرش ک صیخ نشص
ارسلان: دزددد یا قودااااا
دیانا🤣🤣🤣
ارسلان: زهرمارررر
دیانا: وایی باید خدتو میدیدی پارعهه
ارسلان: درد
دیانا: لباسامو در اوردم انداختمشون رو تخت لخـ.ـت بودم کامل......ارسی چشاتو درویش کو....ی تاپ شلوارک صت بنفش پوشیدم نشصم رو تخت روبرو ارسلان..........
___________
•ادامه دارد•🌝🖤
حرفی نعارم/:
دیدگاه ها (۰)

#مژه_های_خیص🌝🖤PArt17___________دیانا: نشصم روبرو ارسلان ت چش...

#مژه_های_خیص🌝🖤PArt18________دیانا: بیا اب بخوررضا: من من خدم...

#مژع_های_خیص🌝🖤PArt15_______ارسلان: سلااام اتوسا خوبیاتوسا: د...

#مژه_های_خیص🌝🖤PArt14__________دیانا: در اصانصور باز شد ی نفص...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

رمان بغلی من پارت۱۳۶و۱۳۷و۱۳۸و۱۳۹دیانا: ارسلان اون بچه فقط پن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط