گاهی روزا میتونم با همه اون سنگینی و فشار روحی که رومه او
گاهی روزا میتونم با همه اون سنگینی و فشار روحی که رومه اونقدر همه چیز رو یادم بره که حتی با دغدغه اینکه پنج شنبه چه کاری دارم فراموش کنم که امروز چند شنبه اس...
میتونم همون قدر بی اختیار از جام بلند شم به نوای مغزم که هزار هزار دغدغه ذهنی رو پیش چشمم ردیف میکنه بی توجهی کنم و با ذوق هات چاکلت جدید دیروزم رو بخورم و وقتی داغی و مزه خوشش میره سمت دهنم از لذت چشیدنش کیف کنم..
گاهی روزا یه ولش کن، یه بیخیال بابا، یه یه روز که هزار روز نمیشه، یه حوصله ندارم،
میچسبه بیخ ریش روزات و دست از سرش بر نمی داره
اون وقته که نه دلت میخواد بفهمی چند شنبس نه ساعت چنده یا نه اینکه چقدر کار داری یا هدفت چی بود یا غصه هات چیان یا ناراحت چی هستی....
فقط و فقط دلت بی خیالی میخواد
آدمی نیستم که یه روز تو هفته رو یه روز تو ماه یا کلا یه موقع رو برای اینکه روحیم عوض شه دل به جنگل و دریا و صحرا و ... بزنم
آدمی ام که کنج خونه از یه چیز کوچیک بارها بیشتر از اندازش ناراحت میشه و از همون چیز کوچیک ان چنان ذوق میکنه که اندازه دیدن و سکوت ساحله یه دریا آرومش میکنه..
واسه همینه که به خودم قول دادم گاهی روزا براش بی خیال باشم
بی خیال تا جایی که یه غروب وقتی لیوان چای تازه دم ام رو سر کشیدم چراغ های خاموش اتاق رو روشن کنم و در انتظار صبح و نور و روز جدید
حالم رو از نو بسازم...
میتونم همون قدر بی اختیار از جام بلند شم به نوای مغزم که هزار هزار دغدغه ذهنی رو پیش چشمم ردیف میکنه بی توجهی کنم و با ذوق هات چاکلت جدید دیروزم رو بخورم و وقتی داغی و مزه خوشش میره سمت دهنم از لذت چشیدنش کیف کنم..
گاهی روزا یه ولش کن، یه بیخیال بابا، یه یه روز که هزار روز نمیشه، یه حوصله ندارم،
میچسبه بیخ ریش روزات و دست از سرش بر نمی داره
اون وقته که نه دلت میخواد بفهمی چند شنبس نه ساعت چنده یا نه اینکه چقدر کار داری یا هدفت چی بود یا غصه هات چیان یا ناراحت چی هستی....
فقط و فقط دلت بی خیالی میخواد
آدمی نیستم که یه روز تو هفته رو یه روز تو ماه یا کلا یه موقع رو برای اینکه روحیم عوض شه دل به جنگل و دریا و صحرا و ... بزنم
آدمی ام که کنج خونه از یه چیز کوچیک بارها بیشتر از اندازش ناراحت میشه و از همون چیز کوچیک ان چنان ذوق میکنه که اندازه دیدن و سکوت ساحله یه دریا آرومش میکنه..
واسه همینه که به خودم قول دادم گاهی روزا براش بی خیال باشم
بی خیال تا جایی که یه غروب وقتی لیوان چای تازه دم ام رو سر کشیدم چراغ های خاموش اتاق رو روشن کنم و در انتظار صبح و نور و روز جدید
حالم رو از نو بسازم...
۶.۸k
۲۴ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.