𝑀𝒶𝒻𝒾𝒶 𝑔𝒾𝓇𝓁
𝑀𝒶𝒻𝒾𝒶 𝑔𝒾𝓇𝓁
[Part ۵]
بله کانگ بود
کانگ : واقعا میخوای اینکارو کنی؟[حرصی]
ارورا : آره چیه نمیخوام باهاش کار خواصی کنم که
کانگ : اگه بخواد بهت دست بزنه چی؟
ارورا : به نظرت استادت میزاره کسی بهش دست بزنه؟
کانگ : استاد؟
ارورا : آره پس چی؟ نکنه دوستدخترتم؟
کانگ :چرا که نه [دستشو دور کمر ارورا حلقه میکنه] (برو مغزتو بشور بی ادبب😂)
ارورا : چیکار میکنی؟ برای خودت بد میشه
کانگ : چیکار میکنی مثلا ؟
ارورا : [آروم چاقو شو درمیاره و نزدیک گردن کانگ میکنه] اینکار !
کانگ : فکر میکنی گول میخورم ؟ ، تو میتونی به من آسیب بزنی
ارورا : واقعا فکر کردی بعد از اون دروغت هنوزم توی زندگیم جایی داری؟
کانگ : تو هم دروغ گفتی
ارورا : [هلش میده و دستشو از پشت میچرخونه و دم گوشش میگه] هر چی تو حق نداشتی به ملکه دروغ بگی ، پس همین که زنده ای برو خدارو شکر کن [ولش میکنه ]
ارورا : البته این که بهت نیاز دارمم دلیلی میشه برای اینکه زنده بمونی ، مستر کانگ
رفتم خونه و ناهار مو خوردمو یه ذره چرت زدم وقتی بیدار شدم ساعت ۴ بود . پس بلند شمو حاضر شدم
[عکس لباس و میزارم]
رفتم پایین کانگ و لوکا با یه کت شلوار خیلی شبک وایساده بودن، از حق نگذریم کانگ خوشتیپ شده بود ولی چیزی نگفتم
ارورا : بریم ؟
لوکا و کانگ : بریم
[عکس ماشینو میزارم ]
رفتیم سمت ماشین ، کانگ درو برام باز کرد ولی درو بستمو دوباره باز کردن و سوار شدم . تا مقصد حرفی بینمون رد و بدل نشد تا رسیدیم پیست . کانگ درو باز کردو پیاده شدم ، چون جلوی مارکو نمیشد خودم درو باز کنم . وقتی مارکو رو دیدم تعجب کرده بودم
☆بازم مهربون شدم ۲ پارت میزارم 😂☆
[Part ۵]
بله کانگ بود
کانگ : واقعا میخوای اینکارو کنی؟[حرصی]
ارورا : آره چیه نمیخوام باهاش کار خواصی کنم که
کانگ : اگه بخواد بهت دست بزنه چی؟
ارورا : به نظرت استادت میزاره کسی بهش دست بزنه؟
کانگ : استاد؟
ارورا : آره پس چی؟ نکنه دوستدخترتم؟
کانگ :چرا که نه [دستشو دور کمر ارورا حلقه میکنه] (برو مغزتو بشور بی ادبب😂)
ارورا : چیکار میکنی؟ برای خودت بد میشه
کانگ : چیکار میکنی مثلا ؟
ارورا : [آروم چاقو شو درمیاره و نزدیک گردن کانگ میکنه] اینکار !
کانگ : فکر میکنی گول میخورم ؟ ، تو میتونی به من آسیب بزنی
ارورا : واقعا فکر کردی بعد از اون دروغت هنوزم توی زندگیم جایی داری؟
کانگ : تو هم دروغ گفتی
ارورا : [هلش میده و دستشو از پشت میچرخونه و دم گوشش میگه] هر چی تو حق نداشتی به ملکه دروغ بگی ، پس همین که زنده ای برو خدارو شکر کن [ولش میکنه ]
ارورا : البته این که بهت نیاز دارمم دلیلی میشه برای اینکه زنده بمونی ، مستر کانگ
رفتم خونه و ناهار مو خوردمو یه ذره چرت زدم وقتی بیدار شدم ساعت ۴ بود . پس بلند شمو حاضر شدم
[عکس لباس و میزارم]
رفتم پایین کانگ و لوکا با یه کت شلوار خیلی شبک وایساده بودن، از حق نگذریم کانگ خوشتیپ شده بود ولی چیزی نگفتم
ارورا : بریم ؟
لوکا و کانگ : بریم
[عکس ماشینو میزارم ]
رفتیم سمت ماشین ، کانگ درو برام باز کرد ولی درو بستمو دوباره باز کردن و سوار شدم . تا مقصد حرفی بینمون رد و بدل نشد تا رسیدیم پیست . کانگ درو باز کردو پیاده شدم ، چون جلوی مارکو نمیشد خودم درو باز کنم . وقتی مارکو رو دیدم تعجب کرده بودم
☆بازم مهربون شدم ۲ پارت میزارم 😂☆
۷.۱k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.