جهنم من با او🍷فصل 1
جهنم من با او🍷فصل 1
# پارت ۱۱
ویو ا.ت : صبح زود از خواب بیدار شدم آرایش کردم موهام رو دم اسبی بستم و لباس فرمم رو پوشیدم و ماسک زدم که کوک منو نشناسه ( کوک باهوشه خنگه تویی ) چون امروز حوصلهی ماشین نداشتم تصمیمم گرفتم پیاده برم ...
☆ پرش زمانی به رسیدن به دانشگاه
ویو ا.ت : رسیدم آروم و بی سرو صدا رفتم که کیفم رو بزارم داخل کمد که یه آب سرد روم خالی شد دیدم کار جئون جونگ کوکه داشت بهم میخندید که گفتم ....
ا.ت : ببینم آقای جئون چتهههههه ؟ نه به دیروزت نه به امروز ببینم برادر دوقولویی چیزی داری ؟ ازت متنفرممممم الان با این لباسا چطور برم سر کلاسسسسس ( عصبی )
کوک : وا نترس ۴۵ دیگه به وقت کلاس مونده تو هم زود اومدی برو تو آفتاب وایسا خشک شی ( خنده )
ا.ت : ازت متنفرم عوضییییی
کوک : همچنین ...بیا اینم دستمال تازشم خوشگل شدی ( پوزخند )
ا.ت : ... ( وی درحال حرص خوردن )
کوک : خب دیگه من رفتم
ویو کوک : قیافش عالی شده بود ولی وقتی بهم گفت ازم متنفره یه حالی شدم ولی لعنتی موهای خیس خیلی بهش میاد بی توجه بهش رفتم دوتا موچی گرفتم رفتم حیاط دیدم نشسته رو نیمکت که آفتاب لباساش رو خشک کنه رفتم پیشش نشستم که گفت ...
ا.ت : برو اون ور
کوک : نمیخوام موچی میخوای
ا.ت : آره ولی میدونم میخوای حرصم بدی و وقتی خواستم برش دارم بندازیش زمین و ضایعم کنی
کوک : عجب فکرا میکنیا نترس بیا بگیر بخور کاری ندارم
ا.ت : قول ؟
کوک : قول قول
ویو ا.ت : موچی رو ازش گرفتم و خوردم الان یکم که دقت میکنم جذابه ها ولی بیخیال بعد اینکه لباسام خشک شد رفتم سر کلاس کوک هم پشت سرم اومد نشستم رو صندلی اونم کنارم نشست استاد اومد تدریس کرد ولی هعی وستلش با موهام بازی میکرد و میکشید هواسمم پرت میکرد هعی هم واسم مینوشت ( ا.ت تو واقعا خنگی ) داشتم دوونه میشدم که زنگ خورد عصبی رفتم بیرون که اومد دنبالم وای دیوونه شدم میخواد اینجوری شکنجم بده تو روش با جیغ و داد گفتم ....
# پارت ۱۱
ویو ا.ت : صبح زود از خواب بیدار شدم آرایش کردم موهام رو دم اسبی بستم و لباس فرمم رو پوشیدم و ماسک زدم که کوک منو نشناسه ( کوک باهوشه خنگه تویی ) چون امروز حوصلهی ماشین نداشتم تصمیمم گرفتم پیاده برم ...
☆ پرش زمانی به رسیدن به دانشگاه
ویو ا.ت : رسیدم آروم و بی سرو صدا رفتم که کیفم رو بزارم داخل کمد که یه آب سرد روم خالی شد دیدم کار جئون جونگ کوکه داشت بهم میخندید که گفتم ....
ا.ت : ببینم آقای جئون چتهههههه ؟ نه به دیروزت نه به امروز ببینم برادر دوقولویی چیزی داری ؟ ازت متنفرممممم الان با این لباسا چطور برم سر کلاسسسسس ( عصبی )
کوک : وا نترس ۴۵ دیگه به وقت کلاس مونده تو هم زود اومدی برو تو آفتاب وایسا خشک شی ( خنده )
ا.ت : ازت متنفرم عوضییییی
کوک : همچنین ...بیا اینم دستمال تازشم خوشگل شدی ( پوزخند )
ا.ت : ... ( وی درحال حرص خوردن )
کوک : خب دیگه من رفتم
ویو کوک : قیافش عالی شده بود ولی وقتی بهم گفت ازم متنفره یه حالی شدم ولی لعنتی موهای خیس خیلی بهش میاد بی توجه بهش رفتم دوتا موچی گرفتم رفتم حیاط دیدم نشسته رو نیمکت که آفتاب لباساش رو خشک کنه رفتم پیشش نشستم که گفت ...
ا.ت : برو اون ور
کوک : نمیخوام موچی میخوای
ا.ت : آره ولی میدونم میخوای حرصم بدی و وقتی خواستم برش دارم بندازیش زمین و ضایعم کنی
کوک : عجب فکرا میکنیا نترس بیا بگیر بخور کاری ندارم
ا.ت : قول ؟
کوک : قول قول
ویو ا.ت : موچی رو ازش گرفتم و خوردم الان یکم که دقت میکنم جذابه ها ولی بیخیال بعد اینکه لباسام خشک شد رفتم سر کلاس کوک هم پشت سرم اومد نشستم رو صندلی اونم کنارم نشست استاد اومد تدریس کرد ولی هعی وستلش با موهام بازی میکرد و میکشید هواسمم پرت میکرد هعی هم واسم مینوشت ( ا.ت تو واقعا خنگی ) داشتم دوونه میشدم که زنگ خورد عصبی رفتم بیرون که اومد دنبالم وای دیوونه شدم میخواد اینجوری شکنجم بده تو روش با جیغ و داد گفتم ....
۶.۲k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.