پارت ۱۹
ته: خدافظ _ رفتم سوار ماشین شدم: ا.ت میشه آدر... خوابیدی؟ ... الان چیکار کنم؟
.
.
.
ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم ... به اطرافم نگاه کردم ... تو اتاق خودم نبودم ... در اتاق زده شد
ته: بیداری؟
ا.ت: اوهوم
ته: ببخشید دیشب خوابت برد تو ماشین آوردمت خونهی خودم
ا.ت: آها ممنون
ته: بیا پایین صبحانه بخور
ا.ت: باشه _ از اتاق رفتم بیرون ... چه خونهی قشنگی داشت ... از پله ها رفتم پایین
ته: با این لباس ها اذیت نيستی؟
ا.ت : مگه لباس داری؟
ته: آره لباسای خواهر اینجاست ... وایسا برم برات لباس بیارم
ا.ت: باشه _ تهیونگ رفت بالا توی یکی از اتاق ها ... یکم به خونهاش نگاه کردم ... بالای شومینه یه عکس خیلی بزرگ از خودش و سوجین بود: آخی ... بیچاره _ کنارش هم عکس خودش بود که یه سگ یکم پایین ترش هم عکس خودش با یونا بود ... خیلی قیافهاش تو هم بود ولی یونا میخندید
ته: بیا _ برگشتم سمتش
ا.ت: ممنونم _ لباسارو گرفتم: یونا با اینکه عکس سوجین رو دیوار باشه مشکلی نداشت؟
ته: نمیتونست چیزی بگه ... برو تو همون اتاق لباساتو عوض کن
کامنت هم بزارید😐😐
خودم خیلی دوست دارم بنویسم ها ... ولی گشادیم میاد
.
.
.
ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم ... به اطرافم نگاه کردم ... تو اتاق خودم نبودم ... در اتاق زده شد
ته: بیداری؟
ا.ت: اوهوم
ته: ببخشید دیشب خوابت برد تو ماشین آوردمت خونهی خودم
ا.ت: آها ممنون
ته: بیا پایین صبحانه بخور
ا.ت: باشه _ از اتاق رفتم بیرون ... چه خونهی قشنگی داشت ... از پله ها رفتم پایین
ته: با این لباس ها اذیت نيستی؟
ا.ت : مگه لباس داری؟
ته: آره لباسای خواهر اینجاست ... وایسا برم برات لباس بیارم
ا.ت: باشه _ تهیونگ رفت بالا توی یکی از اتاق ها ... یکم به خونهاش نگاه کردم ... بالای شومینه یه عکس خیلی بزرگ از خودش و سوجین بود: آخی ... بیچاره _ کنارش هم عکس خودش بود که یه سگ یکم پایین ترش هم عکس خودش با یونا بود ... خیلی قیافهاش تو هم بود ولی یونا میخندید
ته: بیا _ برگشتم سمتش
ا.ت: ممنونم _ لباسارو گرفتم: یونا با اینکه عکس سوجین رو دیوار باشه مشکلی نداشت؟
ته: نمیتونست چیزی بگه ... برو تو همون اتاق لباساتو عوض کن
کامنت هم بزارید😐😐
خودم خیلی دوست دارم بنویسم ها ... ولی گشادیم میاد
- ۸.۴k
- ۲۴ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط