نقشه را پهن می کرد و می نشست وسط نیروها بسم الله که می ...

نقشه را پهن می کرد و می نشست وسط نیروها. بسم الله که می گفت، نفس از کسی در نمی آمد. بعد هم مثل بچه کلاس اولی ها از همه درس می پرسید. پاشو بگو این جا چی بود. پا شو این قسمت رو توضیح بده.
اگر کسی اشتباه می کرد، می گفت: بنشین. دوباره توضیح می دم. گوش می کنید؟
این قدر توضیح می داد تا دیگر کسی اشتباه نکند. می گفت: اشتباه توی این اتاق، خون نیرو است توی عملیات.
گاهی یکی خیلی پرت بود. بقیه را می فرستاد بروند و خودش باز با این می نشست. می شد هفت ساعت، هشت ساعت.

یادگاران، جلد 6 کتاب شهید محمود کاوه، ص 34
دیدگاه ها (۱)

#خادم_الشهدا« من وقتی ازدواج کردم همسرم از پدرش ، که فرش فرو...

#خادم_الشهدایکی از اسناد ساواک که ارتباط مقام معظم رهبری را ...

داماد شده بود. خیلی فکر کردیم برایش هدیه چی ببریم. هدیه ی به...

حاج حسین از خط تماس گرفته بود، ازمن می پرسید « حاج آقا! ما ا...

پارت : ۱۲

LAST BREATHازش خواست که بیاد توی اتاقش-خوبه که اومدی کیمتهیو...

پارت : ۶۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط