سناریو جونکوک وقتی دعواتون میشه و اونp
سناریو جونکوک وقتی دعواتون میشه و اون...p3
و روی زمین خوابم برد.
ساعت نزدیکای 7 صبح بود که جونکوک بلند شده بود تا آماده شه و بره سرکار.
وقتی از پله ها اومد پایین داشت میرفت که دید ا/ت افتاده روی زمین.
ا/ت ا/ت حالت خوبه؟
بیدار شوو
_ای
چیشده؟ بدنت درد میکنه؟
چرا اینجا خوابیدی؟
_ واقعا یادت نمیاد (با بغض)
نگو که کار من بوده!
_ آره خودت کردی ( با گریه)
بعدش ا/ت رو بغل کرد و برد توی اتاق و رفت براش کلی خوراکی خرید و بعد رفت و داد به ا/ت و شروع کرد به نوازش موهای ا/ت
منو ببخش عزیزم
_ باشه ولی دیگه مست نکن
چشم
و بعدش ا/ت رو بوسید
و باهم فیلم دیدن و خوراکی خوردن ✨
پآیآن
امیدوارم خوشتون اومده باشه اگه بد شده ببخشید چون اولین سناریو بود که مینوشتم تجربه ندارم °¬°
و روی زمین خوابم برد.
ساعت نزدیکای 7 صبح بود که جونکوک بلند شده بود تا آماده شه و بره سرکار.
وقتی از پله ها اومد پایین داشت میرفت که دید ا/ت افتاده روی زمین.
ا/ت ا/ت حالت خوبه؟
بیدار شوو
_ای
چیشده؟ بدنت درد میکنه؟
چرا اینجا خوابیدی؟
_ واقعا یادت نمیاد (با بغض)
نگو که کار من بوده!
_ آره خودت کردی ( با گریه)
بعدش ا/ت رو بغل کرد و برد توی اتاق و رفت براش کلی خوراکی خرید و بعد رفت و داد به ا/ت و شروع کرد به نوازش موهای ا/ت
منو ببخش عزیزم
_ باشه ولی دیگه مست نکن
چشم
و بعدش ا/ت رو بوسید
و باهم فیلم دیدن و خوراکی خوردن ✨
پآیآن
امیدوارم خوشتون اومده باشه اگه بد شده ببخشید چون اولین سناریو بود که مینوشتم تجربه ندارم °¬°
- ۷.۱k
- ۱۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط