رمان
#گمشده
#part_9
#بــــرکـ
توی چشماش زل زده بودم..سعی کردم
بغضمو کنترل کنم و صدام نلرزه
برک:اگر بفهمن ما اون شب دختررو توی
مدرسه دیدیم چی؟
با صدای بلند از لای دندون هاش غرید
دوروک:ما هیچکاری نکردیم بــــرک،،فقط
اون دخترو دیدیم ولی بلایی سرش
نیاوردیم انقدر ترسو نباش؛همین کار
دستت میده...بسه هرچقدر تو
خواهرت گند زدین منو بابام جمع کردیم!..
برای بار صدم ما هیچ آسیبی به هیچکسی نزدیم
برک:اگر برن سراغ دوربینای مداربسته؟
دوروک:بابام همون شبتولد همه فیلمارو پارک کرد
برک:پس توعم بیشتراز این جلب توجه نکن..برگرد مدرست
#آســــیه
دستمو روی چونهام گذاشتم و از پنجره
به بیرون خیره شدم...هرشب نفرتم نسبت
به اون مدرسه و آدماش بیشتر میشد...کسایی که
با پول تونستن فیلمای مداربسترو پاک کنن
و بچهاشون رو در امان نگه دارن...از اینکه من
توی خونه نشسته بودم و یه متجاوز شاد خرم
توی شهر میچرخید حس گناه میکردم...ایندفعه
با من اون کارو کرد ممکن بود همون بلارو سر یک
دختر بیگناه توی اون مدرسه بیاره...:)
صدای تلویزیون توجهمو جلب کرد..با سرعت
به طرفش برگشتم که چهره عاکف آتاکول
توی تلویزیون رونمایی شد
آسیه:عمرر صداشو زیاد کن
عمر با تعجب کنترلو برداشت و صداشو زیاد کرد...
عاکفآتاکول:متعسفانه خبر اون اتفاق بد رو شنیدین..
اولین باره همچین اتفاقی داخل کالج آتامان میوفته و
من واقعا خیلی ناراحتم تصمیمی که من گرفتم درسته
جبران نمیشه اما به عنوان معذرت خواهی سه تا بورسیه
به اون دختر گلمون و دوستاش دادیم که اگر افتخار بدن
داخل مدرسهی ما شروع به تحصیل کنند
#خواهران_برادران #کاردشلریم #kardslrim #رمان #رمان_خواهران_برادران #اسدور #اسیه #سوسعم #ایبرم #دروک #عاکف #خواهر_برادر #اسیه_و_درو
#part_9
#بــــرکـ
توی چشماش زل زده بودم..سعی کردم
بغضمو کنترل کنم و صدام نلرزه
برک:اگر بفهمن ما اون شب دختررو توی
مدرسه دیدیم چی؟
با صدای بلند از لای دندون هاش غرید
دوروک:ما هیچکاری نکردیم بــــرک،،فقط
اون دخترو دیدیم ولی بلایی سرش
نیاوردیم انقدر ترسو نباش؛همین کار
دستت میده...بسه هرچقدر تو
خواهرت گند زدین منو بابام جمع کردیم!..
برای بار صدم ما هیچ آسیبی به هیچکسی نزدیم
برک:اگر برن سراغ دوربینای مداربسته؟
دوروک:بابام همون شبتولد همه فیلمارو پارک کرد
برک:پس توعم بیشتراز این جلب توجه نکن..برگرد مدرست
#آســــیه
دستمو روی چونهام گذاشتم و از پنجره
به بیرون خیره شدم...هرشب نفرتم نسبت
به اون مدرسه و آدماش بیشتر میشد...کسایی که
با پول تونستن فیلمای مداربسترو پاک کنن
و بچهاشون رو در امان نگه دارن...از اینکه من
توی خونه نشسته بودم و یه متجاوز شاد خرم
توی شهر میچرخید حس گناه میکردم...ایندفعه
با من اون کارو کرد ممکن بود همون بلارو سر یک
دختر بیگناه توی اون مدرسه بیاره...:)
صدای تلویزیون توجهمو جلب کرد..با سرعت
به طرفش برگشتم که چهره عاکف آتاکول
توی تلویزیون رونمایی شد
آسیه:عمرر صداشو زیاد کن
عمر با تعجب کنترلو برداشت و صداشو زیاد کرد...
عاکفآتاکول:متعسفانه خبر اون اتفاق بد رو شنیدین..
اولین باره همچین اتفاقی داخل کالج آتامان میوفته و
من واقعا خیلی ناراحتم تصمیمی که من گرفتم درسته
جبران نمیشه اما به عنوان معذرت خواهی سه تا بورسیه
به اون دختر گلمون و دوستاش دادیم که اگر افتخار بدن
داخل مدرسهی ما شروع به تحصیل کنند
#خواهران_برادران #کاردشلریم #kardslrim #رمان #رمان_خواهران_برادران #اسدور #اسیه #سوسعم #ایبرم #دروک #عاکف #خواهر_برادر #اسیه_و_درو
۳.۱k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.