Love with die
پارت ۱
آلیسا: هیی کوکی.. یک بارم رابطه نداشتیم تروخدا بس کن...بیا و شروع کنیم
کوک: من نمیتونم متاسفم..الانم کلارک بهم زنگ زده که برگردم..خداحافظ
آلیسا: خداحافظ( ناراحت)..عا راستی چتر با خودت ببر زیر بارون خیش میشی ها
کوک: ممنونم نمیخواد..خداحافظ
*
کوک: رسیدم به یک خیابون..بارون خیلی شدید بود و کسی متوجه سوار نمیکرد( تاکسی) تا اینکه اونور خیابون یک تاکسی وایستاد ولی به قدری بارون شدید بود و خودمم خیس شده بودم دیدم واضح نبود و وقتی میخواستم از خیابون رد بشم یک چیزی ( موتور) از روم گذشت*
*5 سال بعد*
ا/ت: یااا فرانک توروخدا..کلی بچه هستن که ازشون نگه دارم..لطفا
فرانک: ببخشید ولی من باید برم تو استرالیا و با مامانم زندگی کنم..تو که تو پرستاری خوبی..به نظرت میتونی از یک پسر 26 ساله مراقبت کنی؟
ا/ت: پسر 26 ساله؟.. چرا میپرسی؟ مگه پسر 26 ساله چی میخواد؟
فرانک: خبب پسره فلجه..مهره 5و 6 مشکل داره و از دست و پاش درحد 5درصد کار میکنن..آگهی پره..کلی پرستار گرفته بودن ولی همشون بیخود بودن میخوای باهاشون هماهنگ کنم؟
ا/ت: آممم..باشع
فرانک: امروز ساعت پنج خوبه؟
ا/ت: حله.. رفتم خونه و یک دوش گرفتم و ناهارمو درست کردم و خوردم و آماده رفتن شدم و به سمت ویلا حرکت کردم..از فرانک فهمیدم خانواده پولدار جئون هستن..اسم پسره جونگ کوکه
م/ک: سلام..خانوم؟
ا/ت: پارک..پارک ا/ت
م/ک: بفرمایید داخل*
ا/ت: چشم*.. اینقدر محو خونه شده بودم که هول شدم*.. بفرمایید اینم مدارکم
م/ک: ممنونم..اووو مدارک تون تکمیلی وبی میخوام از یک چیزی مطمئن بشم
ا/ت: از چی خانوم؟
م/ک: رفتارات..گفتارت..لحنت.. و اینکه به پسرم میتونی امید بدی؟
ا/ت: از چی؟
م/ک: از زندگی..پسرم از وقتی تصادف کرده افسردگی شدید داره و با همه بدرفتاری میکنه..البته دست خودش نیست..اون قلب مهربونی دارع ( بغض)..
ا/ت؛ از جیبم پاکت دستمال جیبی بهش دادم* بفرمایید..مادرم همیشه بهم میگفت همراهم داشته باشم
م/ک: ممنونم..ببخشید. شما خیلی مودبید.. داشتم میگفتم..بت همه بد رفتاری میکنه پرستار ها و خدمتکار ها هم یا خودشون دست میکشن یا از رفتارش ناراحت میشن..من فقط میخوام به زندگی امیدوار بشه
ا/ت: رپی من حساب و اعتماد کنید خانوم.. به پسرتون کمک خواهم کرد
م/ک:از همه چیز خبر دارید دیگه؟.. از وضعیتاش
ا/ت: البته..فقط یک سوال داشتم ( خجالت) خیلی در گیرم کرده!. من باید بشور...
م/ک: نیازی نداری اینکارا رو بکنی..یک پزشک شخصی دارن...آقای کیم تهیونگ..باهاشون آشنا خواهید شد.. بفرمایید بریم باهاشون آشنا شید..و خصوصا پسرم
( ادامه در کامنت)
آلیسا: هیی کوکی.. یک بارم رابطه نداشتیم تروخدا بس کن...بیا و شروع کنیم
کوک: من نمیتونم متاسفم..الانم کلارک بهم زنگ زده که برگردم..خداحافظ
آلیسا: خداحافظ( ناراحت)..عا راستی چتر با خودت ببر زیر بارون خیش میشی ها
کوک: ممنونم نمیخواد..خداحافظ
*
کوک: رسیدم به یک خیابون..بارون خیلی شدید بود و کسی متوجه سوار نمیکرد( تاکسی) تا اینکه اونور خیابون یک تاکسی وایستاد ولی به قدری بارون شدید بود و خودمم خیس شده بودم دیدم واضح نبود و وقتی میخواستم از خیابون رد بشم یک چیزی ( موتور) از روم گذشت*
*5 سال بعد*
ا/ت: یااا فرانک توروخدا..کلی بچه هستن که ازشون نگه دارم..لطفا
فرانک: ببخشید ولی من باید برم تو استرالیا و با مامانم زندگی کنم..تو که تو پرستاری خوبی..به نظرت میتونی از یک پسر 26 ساله مراقبت کنی؟
ا/ت: پسر 26 ساله؟.. چرا میپرسی؟ مگه پسر 26 ساله چی میخواد؟
فرانک: خبب پسره فلجه..مهره 5و 6 مشکل داره و از دست و پاش درحد 5درصد کار میکنن..آگهی پره..کلی پرستار گرفته بودن ولی همشون بیخود بودن میخوای باهاشون هماهنگ کنم؟
ا/ت: آممم..باشع
فرانک: امروز ساعت پنج خوبه؟
ا/ت: حله.. رفتم خونه و یک دوش گرفتم و ناهارمو درست کردم و خوردم و آماده رفتن شدم و به سمت ویلا حرکت کردم..از فرانک فهمیدم خانواده پولدار جئون هستن..اسم پسره جونگ کوکه
م/ک: سلام..خانوم؟
ا/ت: پارک..پارک ا/ت
م/ک: بفرمایید داخل*
ا/ت: چشم*.. اینقدر محو خونه شده بودم که هول شدم*.. بفرمایید اینم مدارکم
م/ک: ممنونم..اووو مدارک تون تکمیلی وبی میخوام از یک چیزی مطمئن بشم
ا/ت: از چی خانوم؟
م/ک: رفتارات..گفتارت..لحنت.. و اینکه به پسرم میتونی امید بدی؟
ا/ت: از چی؟
م/ک: از زندگی..پسرم از وقتی تصادف کرده افسردگی شدید داره و با همه بدرفتاری میکنه..البته دست خودش نیست..اون قلب مهربونی دارع ( بغض)..
ا/ت؛ از جیبم پاکت دستمال جیبی بهش دادم* بفرمایید..مادرم همیشه بهم میگفت همراهم داشته باشم
م/ک: ممنونم..ببخشید. شما خیلی مودبید.. داشتم میگفتم..بت همه بد رفتاری میکنه پرستار ها و خدمتکار ها هم یا خودشون دست میکشن یا از رفتارش ناراحت میشن..من فقط میخوام به زندگی امیدوار بشه
ا/ت: رپی من حساب و اعتماد کنید خانوم.. به پسرتون کمک خواهم کرد
م/ک:از همه چیز خبر دارید دیگه؟.. از وضعیتاش
ا/ت: البته..فقط یک سوال داشتم ( خجالت) خیلی در گیرم کرده!. من باید بشور...
م/ک: نیازی نداری اینکارا رو بکنی..یک پزشک شخصی دارن...آقای کیم تهیونگ..باهاشون آشنا خواهید شد.. بفرمایید بریم باهاشون آشنا شید..و خصوصا پسرم
( ادامه در کامنت)
- ۱۶.۵k
- ۱۹ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط