Love with die
Love with die
پارت ۳
ا/ت: ممنونم
کوک: خواهش میکنم..
ا/ت:کاری هست بکنم؟
کوک: نه..میتونی بری
ا/ت: چیزی نیاز نداری؟
کوک: قرصام!
ا/ت: حداقل یکم با ملایمت هم میتونی بگی!
کوک: من فقط گذاشتم باهم فیلم ببینیم چون من طوریم که وسط فیلم باید درموردش با یکی حرف بزنم وگرنه صمیمی نیستیم ( کمی سرد)
ا/ت: ولی میخندی!
کوک: چون آدمم :/..
ا/ت: منظورم اینکه خودت باش نه یک آدم سرد..اونم خودت تقصیری نداری ها ولی مجبوری داری اینکارو میکنی..چون تو این وضعیت گیر افتادی و باعث شده که خودتو تغییر بدی.. من فقط میگم همون آدم خودت باش..و خودتو تغییر نده..درکت میکنم
کوک: خیلی حرف میزنی ولی تاحالا یکی باهام درد ودل نکرده بود..ممنونم..یک سوال چرا باهم لج میکنی؟.. منظورم اینکه روی حرفم حرف میای؟
ا/ت: به قول خودت چون آدمم:/
کوک: تاحالا هیچکی باهام اینکارا رو نمیکرد
ا/ت: شاید آدم نیستن😂
کوک: چون فکر میکردن عجیب و غریبم اینکارو میکردن ولی تو رو مخمی
ا/ت: ممنونم به عنوان یک تعریف درنظر میگیرمش
کوک: دیدی؟.. یاخداا
*چند روز بعد*
ا/ت: کوک رفتاراش باهام تغییر کرده و میگه تمامی پرستاران باهاش مثل یگ موجود ناشناخته باهاش رفتار میکردن بخاطر همین افسرده و بیحال و سرد شدع.. در اصل ناراحت بدع..و اگر الان مامان کوک بیاد از سر کوچه صداهامونو میشنوه.. کوک صدام کرد*جانم؟.. چی میخوای؟
کوک:بیا بشین رو پاهام!
ا/ت: چیییی؟
کوک: منحرففف دارم میگم رو پاهام بشین نه روی...ای خدااا..نترس
ا/ت: باشع :)..با احتیاط نشستم*
کوک: بریم؟
ا/ت: کجا؟
کوک: باغ رو بگردیم
ا/ت: ( بار دومه رو پاهاش نشستم داشت گریه میکرد ( از دلداری و اینا) و من برای اینکه راحت تر بغلش کنم نشستم روش) درد داری؟
کوم: بنظرت؟.. چیزیو حس میکنم؟*
ات: همونطور که میگشتیم سرمو گذاشتم روی شونه اش..خوابم میاددد..باد همیشه منو به خواب میبره.... خیلی مار کردم راحتی؟
کوک : اهوم..درکت میکنم
ا/ت: خیلی خوبهههه..باددد
کوک:( نفساش رو گردنم حس قشنگی داشت و چشمامو بستم)..ا/ت؟.. خوابیدی؟ ( صدایی نیومد)حیف که نمیتونم با دستم لمست کنم :( (زمزمه) لبامو آروم رو گونه اش گذاشتم* چطوری تونستی منو عاشق کنی؟.. با آلیسا کلی وقت گذاشتم ولی تو دوهفته نشده منو عاشق خودت کردی..قدرت عجیبی داری جئون ا/ت...
*روز بعدی*
پارت ۳
ا/ت: ممنونم
کوک: خواهش میکنم..
ا/ت:کاری هست بکنم؟
کوک: نه..میتونی بری
ا/ت: چیزی نیاز نداری؟
کوک: قرصام!
ا/ت: حداقل یکم با ملایمت هم میتونی بگی!
کوک: من فقط گذاشتم باهم فیلم ببینیم چون من طوریم که وسط فیلم باید درموردش با یکی حرف بزنم وگرنه صمیمی نیستیم ( کمی سرد)
ا/ت: ولی میخندی!
کوک: چون آدمم :/..
ا/ت: منظورم اینکه خودت باش نه یک آدم سرد..اونم خودت تقصیری نداری ها ولی مجبوری داری اینکارو میکنی..چون تو این وضعیت گیر افتادی و باعث شده که خودتو تغییر بدی.. من فقط میگم همون آدم خودت باش..و خودتو تغییر نده..درکت میکنم
کوک: خیلی حرف میزنی ولی تاحالا یکی باهام درد ودل نکرده بود..ممنونم..یک سوال چرا باهم لج میکنی؟.. منظورم اینکه روی حرفم حرف میای؟
ا/ت: به قول خودت چون آدمم:/
کوک: تاحالا هیچکی باهام اینکارا رو نمیکرد
ا/ت: شاید آدم نیستن😂
کوک: چون فکر میکردن عجیب و غریبم اینکارو میکردن ولی تو رو مخمی
ا/ت: ممنونم به عنوان یک تعریف درنظر میگیرمش
کوک: دیدی؟.. یاخداا
*چند روز بعد*
ا/ت: کوک رفتاراش باهام تغییر کرده و میگه تمامی پرستاران باهاش مثل یگ موجود ناشناخته باهاش رفتار میکردن بخاطر همین افسرده و بیحال و سرد شدع.. در اصل ناراحت بدع..و اگر الان مامان کوک بیاد از سر کوچه صداهامونو میشنوه.. کوک صدام کرد*جانم؟.. چی میخوای؟
کوک:بیا بشین رو پاهام!
ا/ت: چیییی؟
کوک: منحرففف دارم میگم رو پاهام بشین نه روی...ای خدااا..نترس
ا/ت: باشع :)..با احتیاط نشستم*
کوک: بریم؟
ا/ت: کجا؟
کوک: باغ رو بگردیم
ا/ت: ( بار دومه رو پاهاش نشستم داشت گریه میکرد ( از دلداری و اینا) و من برای اینکه راحت تر بغلش کنم نشستم روش) درد داری؟
کوم: بنظرت؟.. چیزیو حس میکنم؟*
ات: همونطور که میگشتیم سرمو گذاشتم روی شونه اش..خوابم میاددد..باد همیشه منو به خواب میبره.... خیلی مار کردم راحتی؟
کوک : اهوم..درکت میکنم
ا/ت: خیلی خوبهههه..باددد
کوک:( نفساش رو گردنم حس قشنگی داشت و چشمامو بستم)..ا/ت؟.. خوابیدی؟ ( صدایی نیومد)حیف که نمیتونم با دستم لمست کنم :( (زمزمه) لبامو آروم رو گونه اش گذاشتم* چطوری تونستی منو عاشق کنی؟.. با آلیسا کلی وقت گذاشتم ولی تو دوهفته نشده منو عاشق خودت کردی..قدرت عجیبی داری جئون ا/ت...
*روز بعدی*
- ۱۳.۷k
- ۲۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط