قیصر امین پور

... قیصر امین پور:
چو از جان پیش پای عشق سر داد
سرش بر نی نوای عشق سر داد
به روی نیزه و شیرین‌زبانی!
عجب نبود ز نی شکرفشانی
اگر نی پرده‌ای دیگر بخواند
نیستان را به آتش می‌کشاند
سزد گر چشم‌ها در خون نشینند
چو دریا را به روی نیزه بینند
شگفتا بی‌سر و سامانی عشق!
به روی نیزه سرگردانی عشق!
ز دست عشق در عالم هیاهوست
تمام فتنه‌ها زیر سر اوست
دیدگاه ها (۱)

.... حسین فریاد می زند: هل من ناصر ینصرنی؟و من درحالی که نما...

.... من آن بانوی"پاییزم".....من از احساس لبریزم... دمی با با...

.... این شعر واقعا زیباست ، با حضور قلب بخوانید و منم دعا کن...

.... هر شب که میخواهم بخوابممیگویمصبح که آمدی با شاخه ای گل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط