من آن بانویپاییزم

.... من آن بانوی"پاییزم"...
.
.

من از احساس لبریزم... دمی با باد میرقصم...
گهی غمگین و تاریکم...گهی بارانی ام، خیسم...
و گه گاهی به یاد عشق... تمام غصه ها را برگ می‌ریزم...
نفسهایم اگر سرد است...تمام برگ هایم گرم و تب دار است...
چو آتش رنگ های سرخ و نارنجی به تن دارم...
گهی یک قاب رویایی میان کوچه باغی ساکت و غمگین...
گهی یک منظره در دستهای آن خیابانی...که نم دار از حضور خیس باران است...
نگو پاییز دلگیر است افسرده...که در آن وصل و هجران هر دو زیبا است و رویایی...

منم بانوی "پاییزی"
دیدگاه ها (۲)

من میدانم که خانه دوست کجاست؟؟ ان جایی است که پر از عطر گل ی...

...

.... حسین فریاد می زند: هل من ناصر ینصرنی؟و من درحالی که نما...

... قیصر امین پور:چو از جان پیش پای عشق سر داد سرش بر نی نوا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط