part
part⁴
زنگ ورزش تموم شد تو فکر بودم که بکی اومد
بکی. هی انیا بین تو و دامیان چیزی هست؟
اخه اون موقع توی زنگ ورزش
انیا. اره اره میدونم چیزی نیست نگران نباش
فقط خواستم از بکی دور شم چون خب حوصله در مورد بحث کردنش و نداشتم
رفتم سمت سالن غذا خوری
ویو بکی*
آنیا و دامیان خیلی عجیب شدن باید بفهمم چیشده
ارههه درستهههههههه (با داد)
(کل راهرو به بکی نگاه کردن)
عام به دور و برم نگاه کردم همه داشتن منو نگاه میکردن
سریع داد زدم
چیهههه مگه آدم ندیدینننن
همه سر چرخوندن
منم رفتم پیش نوچه های دامیان
چند مین بعد*
رسیدم به اتاق نوچه ها
در و بدون اطلاع قبلی باز کردم و رفتم داخل
بعد از یکم بحث و سر و صدا
بالاخره
شروع کردم به حرف زدن و سوال پرسیدن
اونا چیزی نمیدونستن
فقط گفتن
دامیان تا حالا پشت انیا فقط ازش دفاع کرده
اینو که شنیدم رفتم بیرون
ویو آنیا*
زنگ خونه خورد و رفتم بیرون
از بکی خداحافظی کردم تو راه بیرون رفتن از مدرسه بودم که یه دست جلوی دهنم و گرفت و منو کشید پشت دیوار
دم گوشم لب زد
ناشناس: دهنتو ول میکنم ولی باید ساکت باشی دختر کوچولو
برای جونمم که شده سرمو بالا پایین کردم
دستشو برداشت
و منو کشید
نشناختمش
انگار ماسک داشت و به کلاه
قابل شناسایی نبود
خواستم از دهنش بفهمم کیه
اما صدای ذهنش .. برام آشنا بود
اما خب یادم ... (خاموشی)
ویو راوی*
آنیا رو بیهوش کرد
و اون و برد به یه خرابه
وقتی آنیا به هوش اومدی ناشناس لب زد
ناشناس: اسمم جکه
آنیا فکر کرد و آروم لب زد: تو با دامیان مشکل داری درسته ؟
جک حرف زد و گفت: اره و باید از تو برای اذیت کردنش استفاده کنم کوچولو
آنیا ترسید و خودشو جمع کرد
ویو جک*
دستاش و بسته بودم و یکم باهاش حرف زدم
دختر بامزه ای بود
خوشگلم بود
جذبش شدم
ولی عشق ممنوع
باید ازش برای اذیت کردن دامیان استفاده کنم
از روی صندلیم پاشدم و صندلیم و گذاشتم جلوی صندلیش
و دست سردمو زدم به گونش
خودشو جمع کرد و هیسی از سردی لپش کشید و لب زد
آنیا: خیلی سردی
جک: میدونم پس بهم گوش کن
وگرنه
دستمو گذاشتم روی رون پاش
ایندفعه یه ناله ریز کرد که برای سوزش پاش بود
یکم دستمو بردم سمت بالا و از دامنش یکم دادم داخل که داد زد
آنیا: هی داری چیکار میکنی
و تلاش کرد تکون بخوره
ویو آنیا*
حقیقتا ازش ترسیده بودم و وقتی دستشو گذاشت روی رون پام
خیلی .. ترسیدم
خواستم تکون بخورم که آزاد شم
اما پامو محکم با دستش فشار داد و فکمو با اون دستشرفت بالا
سورتشو نزدیک سورتم کرد و و یه زبون به کنار لبم زد و
دقیق کنار لبام
حرف زد
جک: اگه بخواب خیلی راحت میدونم باهات کاری انجام بدم
خودتم اینو میدونی
دزدیدنت برام کار اسونیه
پس برای اینکه پرده ات سالم بمونه
بهتره به حرفام گوش بدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خسته نباشیدددد😂✨
پارت بعد رو به زودی میزارم
احتمالا همین امشب
زنگ ورزش تموم شد تو فکر بودم که بکی اومد
بکی. هی انیا بین تو و دامیان چیزی هست؟
اخه اون موقع توی زنگ ورزش
انیا. اره اره میدونم چیزی نیست نگران نباش
فقط خواستم از بکی دور شم چون خب حوصله در مورد بحث کردنش و نداشتم
رفتم سمت سالن غذا خوری
ویو بکی*
آنیا و دامیان خیلی عجیب شدن باید بفهمم چیشده
ارههه درستهههههههه (با داد)
(کل راهرو به بکی نگاه کردن)
عام به دور و برم نگاه کردم همه داشتن منو نگاه میکردن
سریع داد زدم
چیهههه مگه آدم ندیدینننن
همه سر چرخوندن
منم رفتم پیش نوچه های دامیان
چند مین بعد*
رسیدم به اتاق نوچه ها
در و بدون اطلاع قبلی باز کردم و رفتم داخل
بعد از یکم بحث و سر و صدا
بالاخره
شروع کردم به حرف زدن و سوال پرسیدن
اونا چیزی نمیدونستن
فقط گفتن
دامیان تا حالا پشت انیا فقط ازش دفاع کرده
اینو که شنیدم رفتم بیرون
ویو آنیا*
زنگ خونه خورد و رفتم بیرون
از بکی خداحافظی کردم تو راه بیرون رفتن از مدرسه بودم که یه دست جلوی دهنم و گرفت و منو کشید پشت دیوار
دم گوشم لب زد
ناشناس: دهنتو ول میکنم ولی باید ساکت باشی دختر کوچولو
برای جونمم که شده سرمو بالا پایین کردم
دستشو برداشت
و منو کشید
نشناختمش
انگار ماسک داشت و به کلاه
قابل شناسایی نبود
خواستم از دهنش بفهمم کیه
اما صدای ذهنش .. برام آشنا بود
اما خب یادم ... (خاموشی)
ویو راوی*
آنیا رو بیهوش کرد
و اون و برد به یه خرابه
وقتی آنیا به هوش اومدی ناشناس لب زد
ناشناس: اسمم جکه
آنیا فکر کرد و آروم لب زد: تو با دامیان مشکل داری درسته ؟
جک حرف زد و گفت: اره و باید از تو برای اذیت کردنش استفاده کنم کوچولو
آنیا ترسید و خودشو جمع کرد
ویو جک*
دستاش و بسته بودم و یکم باهاش حرف زدم
دختر بامزه ای بود
خوشگلم بود
جذبش شدم
ولی عشق ممنوع
باید ازش برای اذیت کردن دامیان استفاده کنم
از روی صندلیم پاشدم و صندلیم و گذاشتم جلوی صندلیش
و دست سردمو زدم به گونش
خودشو جمع کرد و هیسی از سردی لپش کشید و لب زد
آنیا: خیلی سردی
جک: میدونم پس بهم گوش کن
وگرنه
دستمو گذاشتم روی رون پاش
ایندفعه یه ناله ریز کرد که برای سوزش پاش بود
یکم دستمو بردم سمت بالا و از دامنش یکم دادم داخل که داد زد
آنیا: هی داری چیکار میکنی
و تلاش کرد تکون بخوره
ویو آنیا*
حقیقتا ازش ترسیده بودم و وقتی دستشو گذاشت روی رون پام
خیلی .. ترسیدم
خواستم تکون بخورم که آزاد شم
اما پامو محکم با دستش فشار داد و فکمو با اون دستشرفت بالا
سورتشو نزدیک سورتم کرد و و یه زبون به کنار لبم زد و
دقیق کنار لبام
حرف زد
جک: اگه بخواب خیلی راحت میدونم باهات کاری انجام بدم
خودتم اینو میدونی
دزدیدنت برام کار اسونیه
پس برای اینکه پرده ات سالم بمونه
بهتره به حرفام گوش بدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خسته نباشیدددد😂✨
پارت بعد رو به زودی میزارم
احتمالا همین امشب
- ۱۰.۶k
- ۳۰ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط