اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
پارت ۷۸
[ویو جونگ کوک]
جونگ کوک: اوک من برم.... خدانگهدار مامان خانم
ـ باشه....پسره بی ادب مامان خانم یعنی چی
اهمیت ندادم رفتم
که صداش بلند کرد
- همیشه وقتی به چیزی که می خوای می رسی من میشم مامان خانم
به سمت عمارت خودم رفتم
رفتم داخل اتاقم و حاضر شدم
و با نابی تماس گرفتم که جواب نمی داد
چندین بار تماس گرفتم ولی فایده نداشت
با هیونگ سو تماس گرفتم که
[مکالمه تماس]
جونگ کوک: نابی چرا تلفن جواب نمی ده
یا یکم صدای گرفته گفت
هیونگ سو: نابی داره از کره می ره....
یعنی چی انگار به مغزم گلوله زده شده بود
جونگ کوک: چی ...کجا ... الان کجاست
هیونگ سو: آمریکا.... خداحافظی کرد رفت فرودگاه اینچئون
جونگ کوک: باشه ممنون
سریع قطع کردم به سمت ماشینم دویدم سوار ماشین شدم و
خیلی تند می رفتم که حدوداً ۱۵ مین رسیدم
سریع وارد فرودگاه شدم دنبال نابی می گشتم که دیدمش کنار گیت فرودگاه
بود سریع به سمتش رفتم دستش گرفتم
جونگ کوک: نابی...
نگاهش به من داد چشماش کاسه خون بود
با تعجب نگام کرد
نابی: جونگ کوک ......
آز کمر گرفتمش و همراه خودم بردمش سریع سوار ماشینش کردم
با عصبانیت داد زدم
جونگ کوک: من همین دیشب باهات حرف زدم الان کجا می خواستی بری
اشکاش پاک کرد
نابی: ولی این هیچوقت عوض نمیشه که تو نامزد داری
داد محکمی کشیدم
جونگ کوک: اون نامزد من نبود نمیشه و ازش کلأ جدا شدم....تو تنها پرنسسمی
پارت ۷۸
[ویو جونگ کوک]
جونگ کوک: اوک من برم.... خدانگهدار مامان خانم
ـ باشه....پسره بی ادب مامان خانم یعنی چی
اهمیت ندادم رفتم
که صداش بلند کرد
- همیشه وقتی به چیزی که می خوای می رسی من میشم مامان خانم
به سمت عمارت خودم رفتم
رفتم داخل اتاقم و حاضر شدم
و با نابی تماس گرفتم که جواب نمی داد
چندین بار تماس گرفتم ولی فایده نداشت
با هیونگ سو تماس گرفتم که
[مکالمه تماس]
جونگ کوک: نابی چرا تلفن جواب نمی ده
یا یکم صدای گرفته گفت
هیونگ سو: نابی داره از کره می ره....
یعنی چی انگار به مغزم گلوله زده شده بود
جونگ کوک: چی ...کجا ... الان کجاست
هیونگ سو: آمریکا.... خداحافظی کرد رفت فرودگاه اینچئون
جونگ کوک: باشه ممنون
سریع قطع کردم به سمت ماشینم دویدم سوار ماشین شدم و
خیلی تند می رفتم که حدوداً ۱۵ مین رسیدم
سریع وارد فرودگاه شدم دنبال نابی می گشتم که دیدمش کنار گیت فرودگاه
بود سریع به سمتش رفتم دستش گرفتم
جونگ کوک: نابی...
نگاهش به من داد چشماش کاسه خون بود
با تعجب نگام کرد
نابی: جونگ کوک ......
آز کمر گرفتمش و همراه خودم بردمش سریع سوار ماشینش کردم
با عصبانیت داد زدم
جونگ کوک: من همین دیشب باهات حرف زدم الان کجا می خواستی بری
اشکاش پاک کرد
نابی: ولی این هیچوقت عوض نمیشه که تو نامزد داری
داد محکمی کشیدم
جونگ کوک: اون نامزد من نبود نمیشه و ازش کلأ جدا شدم....تو تنها پرنسسمی
- ۱۱.۲k
- ۰۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط