خاطرات ترسناک شما پارت

خاطرات ترسناک شما پارت 6
سلام من ونوسم و ۱۹ سالمه و چند تا خاطره ی ترسناک دارم .
۱_یه شب که برق خونمون رفته بود و ما می‌خواستیم شام بخوریم و من وقتی داشتم لیوان ها رو روی میز می چیدم و تا لیوان هارو کنار بشقاب میذاشتم به وسط میز کشیده میشد و این روند تا وقتی بابام سر میز نشست ادامه داشت شاید حدود سه بار اتفاق افتاد شاید بگید خیالاتی شدم ولی واقعا اتفاق افتاد.
۲_یه بار وقتی داشتم از خیابون با مامانم به خونه بر میگشتم سه تا خانوم خیلی زیاد قد بلند جلومون رو گرفتن که چادر سرشون بود و تاکید می‌کنم خیلی قد بلند بودن و غیر طبیعی بود قدشون و ازمون پرسیدن که توی ساختمونمون واحد خالی داریم یا نه که ماهم گفتیم نه رفتیم و بعد با مامانم توجه شدیدم چهره هاشون هم طبیعی نبود.

۳_یه شب وقتی خواب بودم خواب دیدم که دارم با ارواح حرف میزنم و مدام جیغ میزدم که مامانم از خواب بلندم کرد و وقتی از خواب بیدار شدم جای کبوی رو بدنم بود و روی گردنم جای دست بود‌.

۴_ اول بگم که من مامان بزرگم چشم سومش بازه و میتونه جن و ارواح رو ببینه و من خیلی وقت ها جن ها رو حس میکنم و سایه میبینم و وقتی به مامان و مامان بزرگم گفتم من رو پیش دعا نویس بردن و بهم گفت که منم میتونم حس کنم و چشم و سومم یواش یواش داره باز میشه.
دیدگاه ها (۵)

مدگل #پست_موقت#کره #کره_جنوبی #ادیت #ادیت_استوری #ادیت_عاشقا...

مدگل#پست_موقت#کره #کره_جنوبی #ادیت #ادیت_استوری #ادیت_عاشقان...

مدگل#پست_موقت#کره #کره_جنوبی #ادیت #ادیت_استوری #ادیت_عاشقان...

قتل عام مسافراکارتل های مواد مخدر سال 2011 چندتا اتوبوس پر ا...

بیب من برمیگردمپارت: 87پیش قبر مامان بزرگ یه درخت بود به اون...

پارت : ۲۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط