~♡*پیوند خونین*♡~p17
چینوکو فک رِی را گرفت و سرش را بالا آورد: برای نسل بعد منم جا داره ؟😈
ترس و وحشت کل وجود رِی را در بر گرفته بود ، فقط می لرزید و با بغض به چینوکو نگاه میکرد
چینوکو با قدرتش خود و رِی را روی تختش تله پورت کرد و روی رِی خیمه زد
دستانش را دو طرف سر رِی در دستان او گره کرد
رِی با آمدن به تخت طاقت نیاورد و شروع به گریه کردن کرد : ل....ل...لطفا....
چینوکو در گردن رِی نفس میکشید تا آرام بگیرد : ششش... گریه نکن ، سر حرفم هستم...ولی یه شرطی داره
رِی هق هق های ریز می زد ، با حرف های چینوکو کمی آرام گرفت : چی؟😢
چینوکو سرش را کامل توی گردن رِی فرو برد : انقد فکر و خیال الکی نکنی ، تو برای منی ... فقط من ، و هر رفتاری و کاری باهات کنم نباید حس فاحشه بودن کنی،چون نیستی
رِی سرش را کمی از چینوکو فاصله داد : هر کاری...باهام...بکنید ؟
چینوکو آهی کشید و سرش را بالا سر رِی آورد: بزار یه جوره دیگه حرف بزنم ، تو لقب منو میدونی؟
رِی کمی فکر کرد : ... نه😶...
چینوکو با چشمای امیدوار ولی چهره ای آرام : رام نشده ، فک میکنی چرا ؟
رِی با کمی مکث : بی رحمانس ، حیوانات رو رام میکنن فقط ، باهاش نمیتونم کنار بیام 😒
چینوکو کمی خندید : کیوت ... نگران نباش،این رام نشده دیگه رام شد
رِی سوالی نگاهش کرد : ؟😶
چینوکو دم گوش رِی : تو رامم کردی 🤭
رِی کمی خجالت کشید و تعجب کرد : چی؟!😧🍅
چینوکو لبخند زد : بگذریم (مکث) تو میدونی آخرین باری که خندیدم کی بوده ؟
رِی کمی فکر کرد : همین چند دقیقه پیش ...
چینوکو سرش را کج کرد : قبل دیدن تو چی؟
رِی : نمیدونم،نبودم که ...
چینوکو: خب پس...فک میکنی اولین باری که خندیدم کی بوده ؟
رِی می خواست بگوید بچگی ، ولی با فکر کردن به خاطرات گذشته چینوکو حرفش را خورد و سکوت کرد
چینوکو کمی سرخ شد و سرش را پایین انداخت : اونموقعی که ذهنتو خوندم اولین لبخندم بود ...
بعد از کمی مکث : من...عاشقتم...
چشمان رِی از تعجب گشاد شدند : چییییییییی!
جالب نشد ؟
از اینجا به بعد بدبختی های چینوکو برای بر انگیخته کردن احساسات رِی میپردازیم
پارت بعد ۲ روز دیگه
ترس و وحشت کل وجود رِی را در بر گرفته بود ، فقط می لرزید و با بغض به چینوکو نگاه میکرد
چینوکو با قدرتش خود و رِی را روی تختش تله پورت کرد و روی رِی خیمه زد
دستانش را دو طرف سر رِی در دستان او گره کرد
رِی با آمدن به تخت طاقت نیاورد و شروع به گریه کردن کرد : ل....ل...لطفا....
چینوکو در گردن رِی نفس میکشید تا آرام بگیرد : ششش... گریه نکن ، سر حرفم هستم...ولی یه شرطی داره
رِی هق هق های ریز می زد ، با حرف های چینوکو کمی آرام گرفت : چی؟😢
چینوکو سرش را کامل توی گردن رِی فرو برد : انقد فکر و خیال الکی نکنی ، تو برای منی ... فقط من ، و هر رفتاری و کاری باهات کنم نباید حس فاحشه بودن کنی،چون نیستی
رِی سرش را کمی از چینوکو فاصله داد : هر کاری...باهام...بکنید ؟
چینوکو آهی کشید و سرش را بالا سر رِی آورد: بزار یه جوره دیگه حرف بزنم ، تو لقب منو میدونی؟
رِی کمی فکر کرد : ... نه😶...
چینوکو با چشمای امیدوار ولی چهره ای آرام : رام نشده ، فک میکنی چرا ؟
رِی با کمی مکث : بی رحمانس ، حیوانات رو رام میکنن فقط ، باهاش نمیتونم کنار بیام 😒
چینوکو کمی خندید : کیوت ... نگران نباش،این رام نشده دیگه رام شد
رِی سوالی نگاهش کرد : ؟😶
چینوکو دم گوش رِی : تو رامم کردی 🤭
رِی کمی خجالت کشید و تعجب کرد : چی؟!😧🍅
چینوکو لبخند زد : بگذریم (مکث) تو میدونی آخرین باری که خندیدم کی بوده ؟
رِی کمی فکر کرد : همین چند دقیقه پیش ...
چینوکو سرش را کج کرد : قبل دیدن تو چی؟
رِی : نمیدونم،نبودم که ...
چینوکو: خب پس...فک میکنی اولین باری که خندیدم کی بوده ؟
رِی می خواست بگوید بچگی ، ولی با فکر کردن به خاطرات گذشته چینوکو حرفش را خورد و سکوت کرد
چینوکو کمی سرخ شد و سرش را پایین انداخت : اونموقعی که ذهنتو خوندم اولین لبخندم بود ...
بعد از کمی مکث : من...عاشقتم...
چشمان رِی از تعجب گشاد شدند : چییییییییی!
جالب نشد ؟
از اینجا به بعد بدبختی های چینوکو برای بر انگیخته کردن احساسات رِی میپردازیم
پارت بعد ۲ روز دیگه
- ۳.۴k
- ۲۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط