⋆˙⟡♡˚ ‧₊˚ ☁️⋅♡𓂃 ࣪ ִֶָ☾.₊˚⊹♡
⋆˙⟡♡˚ ‧₊˚ ☁️⋅♡𓂃 ࣪ ִֶָ☾.₊˚⊹♡
☆عمارت☆
پارت :14
همین که پامو
بیرون گذاشتم دلم شروع کرد به پیچ رفتن و
گشنگی هوووف با این سرو وضعم کجا برم تا
وقتی بیرون اومدم حامله نشم هوووف
به زور یه جایی پیدا کردم تا زیاد تو چشم
نباشم و به جای غذا چند تا شیرینی و کیک
سفارش دادم تا ارایشم خراب نشه
به زور و بدبختی کوفتشون کردم و به سمت
خونه رفتم ساعت7بود زود پا تند کردم و به
سمت خونه رفتم تا به تاریکی نخورم
وارد عمارت شدم دهنم کف کرده بود بس که خوشگل شده بود
که دیدم صدای جیغ جیغ میاد که دیدم
نولی(زنعمو شره رو رومیگم) داره با خدمتکار
بیچاره دعوا میکنه اخییی اونم داشت گریه
میکرد خواستم برم سمتشون که دیدم پدر
بزرگ رفت سمتشون و منم راهمو کج کردم سمت اتاقم
☆عمارت☆
پارت :14
همین که پامو
بیرون گذاشتم دلم شروع کرد به پیچ رفتن و
گشنگی هوووف با این سرو وضعم کجا برم تا
وقتی بیرون اومدم حامله نشم هوووف
به زور یه جایی پیدا کردم تا زیاد تو چشم
نباشم و به جای غذا چند تا شیرینی و کیک
سفارش دادم تا ارایشم خراب نشه
به زور و بدبختی کوفتشون کردم و به سمت
خونه رفتم ساعت7بود زود پا تند کردم و به
سمت خونه رفتم تا به تاریکی نخورم
وارد عمارت شدم دهنم کف کرده بود بس که خوشگل شده بود
که دیدم صدای جیغ جیغ میاد که دیدم
نولی(زنعمو شره رو رومیگم) داره با خدمتکار
بیچاره دعوا میکنه اخییی اونم داشت گریه
میکرد خواستم برم سمتشون که دیدم پدر
بزرگ رفت سمتشون و منم راهمو کج کردم سمت اتاقم
۶.۱k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.