پارت ۲
پارت ۲
ویو کیمیا
(گریه کنان) اوففف چقدر،من بدبختم همه جام دارع درد میکنه کیوان یه جوری رفتار میکنه انگار براش مهمه حاله من ، هروقت اشتباهی میکنم با داد و اخلاق گندش میاد دعوام میکنه و تهدیدم میکنه که کتکم میزنه تو این سن دوست دارم منم مثله بقیه دوسته ، پسر داشته باشم دوست دختر هم داشته باشم زیاد واسم فرقی نمیکنه ولی از کیوان خیلی میترسم اون اگه یکم دوسم داشت منو انقدر محدود نمیکرد یک ماه دیگه ۱۶ ساله میشم و از وقتی وارد دبیرستان شدم گیر دادنای کیوان زیاد تر شده و فک میکنه منم مثه مامان میشم یه پا تن فروش با اینکه خوده کیوان لاشی هست به من گیر میده این روزا هم هروقت حتی یه ربع دیر تر از مدرسه میام منو تهدید میکنه
خلاصه با این خیال ها صبح شد و پاشدم لباسام رو پوشیدم رفتم مدرسه .
تو مدرسه دختره سر به زیری بودم و آروم بودم همکلاسی هام رو میدیدم که درباره ی دوست پسر هاشون حرف میزدن منم فقط گوش میکردم
رفتم خونه شنیدم بابام رو بخاطره جرم هایی که کرده بردن زندان ولی برام اهمیتی نداشت چون بود و نبودش واسم فرقی نمیکرد واس مامانم هم اصلا براش مهم نبود کیوان هم چون اصلا از این بابا نبود واسش مهم نبود منو کیوان مادرمون یکیه ولی بابای اون شوهر قبلی مامانمه که مرده خوبی بوده ولی فوت کرده
چند روز بعد
ویو کیمیا
از مدرسه اومدم خونه خیلی خسته بودم نگاه نکردم کی خونه هست کی نیست
فقط گرفتم خوابیدم وقتی بیدار شدم دیدم ساعت چهار عصر هست .رفتم نگاه کنم کیوان چیکا میکنه هر چی گشتم پیداش نکردم
کیمیا : مامان ، مامان کیوان کجاس ؟
مامان : کیوان با دوستاش رفته بیرون
کیمیا : آها باشه
کیوان دوستای بزرگتر از خودش داره بعد نمیزاره من دوست داشته باشم امیدوارم ایندفعه دیگه مست نیاد خونه
کیمیا : مامان میخوای بری بیرون ؟
مامان: آره فردا صبح برمیگردم
کیمیا : باشه
خیلی گرسنه ام بود رفتم یه چیزی خوردم نشستم درس خوندم ساعت تقریبا یک و نیم شب بود دیدم دارن در میزنن از چشمی در نگاه کردم کیوان بود
در رو باز کردم کیوان دوباره مست کرده بود
تا در رو باز کردم افتاد روم یه بوی بد الکل میاد
کیمیا : ببینم کیوان چند تا خوردی که اینجوری مست شدی ؟
کیوان :(با یه حالت مست و گیجی ) یکی ، دو تا ، سه تا ، ده تا یادم نمیاد
کیمیا : خیلی خوب بیا ببرمت اتاقت
کیوان : کیمیا ؟
کیمیا ؛ ها چته؟
(کیوان شروع کرد به لب گرفتن از کیمیا )
_________________________________________
پایان پارت ۲
ویو کیمیا
(گریه کنان) اوففف چقدر،من بدبختم همه جام دارع درد میکنه کیوان یه جوری رفتار میکنه انگار براش مهمه حاله من ، هروقت اشتباهی میکنم با داد و اخلاق گندش میاد دعوام میکنه و تهدیدم میکنه که کتکم میزنه تو این سن دوست دارم منم مثله بقیه دوسته ، پسر داشته باشم دوست دختر هم داشته باشم زیاد واسم فرقی نمیکنه ولی از کیوان خیلی میترسم اون اگه یکم دوسم داشت منو انقدر محدود نمیکرد یک ماه دیگه ۱۶ ساله میشم و از وقتی وارد دبیرستان شدم گیر دادنای کیوان زیاد تر شده و فک میکنه منم مثه مامان میشم یه پا تن فروش با اینکه خوده کیوان لاشی هست به من گیر میده این روزا هم هروقت حتی یه ربع دیر تر از مدرسه میام منو تهدید میکنه
خلاصه با این خیال ها صبح شد و پاشدم لباسام رو پوشیدم رفتم مدرسه .
تو مدرسه دختره سر به زیری بودم و آروم بودم همکلاسی هام رو میدیدم که درباره ی دوست پسر هاشون حرف میزدن منم فقط گوش میکردم
رفتم خونه شنیدم بابام رو بخاطره جرم هایی که کرده بردن زندان ولی برام اهمیتی نداشت چون بود و نبودش واسم فرقی نمیکرد واس مامانم هم اصلا براش مهم نبود کیوان هم چون اصلا از این بابا نبود واسش مهم نبود منو کیوان مادرمون یکیه ولی بابای اون شوهر قبلی مامانمه که مرده خوبی بوده ولی فوت کرده
چند روز بعد
ویو کیمیا
از مدرسه اومدم خونه خیلی خسته بودم نگاه نکردم کی خونه هست کی نیست
فقط گرفتم خوابیدم وقتی بیدار شدم دیدم ساعت چهار عصر هست .رفتم نگاه کنم کیوان چیکا میکنه هر چی گشتم پیداش نکردم
کیمیا : مامان ، مامان کیوان کجاس ؟
مامان : کیوان با دوستاش رفته بیرون
کیمیا : آها باشه
کیوان دوستای بزرگتر از خودش داره بعد نمیزاره من دوست داشته باشم امیدوارم ایندفعه دیگه مست نیاد خونه
کیمیا : مامان میخوای بری بیرون ؟
مامان: آره فردا صبح برمیگردم
کیمیا : باشه
خیلی گرسنه ام بود رفتم یه چیزی خوردم نشستم درس خوندم ساعت تقریبا یک و نیم شب بود دیدم دارن در میزنن از چشمی در نگاه کردم کیوان بود
در رو باز کردم کیوان دوباره مست کرده بود
تا در رو باز کردم افتاد روم یه بوی بد الکل میاد
کیمیا : ببینم کیوان چند تا خوردی که اینجوری مست شدی ؟
کیوان :(با یه حالت مست و گیجی ) یکی ، دو تا ، سه تا ، ده تا یادم نمیاد
کیمیا : خیلی خوب بیا ببرمت اتاقت
کیوان : کیمیا ؟
کیمیا ؛ ها چته؟
(کیوان شروع کرد به لب گرفتن از کیمیا )
_________________________________________
پایان پارت ۲
۲۱۷
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.