رمان
#رمان
#سخت_ترین_کارم
#part:39
*ویو هانی*
ا.ت خیلی ناراحت شده بود گفتم یکم ببرمش بیرون و تهیونگ و جونگکوک هم بگم بیان چون مطمئنم با دوست بچگیش بهش خوش میگذره
وقتی ا.ت حموم بود به تهیونگ زنگ زدم و براش تعریف کردم و بهش گفتم بیاد برا این رستوران
اونم قبول کرد که ا.ت از حموم اومد بیرون
منم رفتم و حموم کردم لباس پوشیدیم(پست بعدی) و رفتیم بیرون
به رستوران رسیدیم پیاده شدیم دیدم که تهیونگ و جونگکوک با ماسک و کلاه هایی که هیچ از صورتشون معلوم نیس بزور فقط چشماشون معلومه روی یک میز نشستن رفتیم پیششون
هانی:سلام بر دو آدم فضایی
جونگکوک:سلام بر زامبی
تهیونگ:بفرما اینا هم شروع کردن،سلام
ا.ت:همگی سلام
بعد از سلام و احوال پرسی نشستیم
تهیونگ:چی میخورید؟
جونگکوک و هانی باهم:من کباب دنده ای میخوام
تهیونگ و ا.ت:(درحال جر خوردن)
ا.ت:وای چتونه در این حد گرسنه اید؟(با خنده)
جونگکوک و هانی با حالت کیوت:اوهوم
تهیونگ:واییی باشه،، ا.ت تو چی میخوای
ا.ت:من خیلییی وقته پیزا نخوردم پیزا میخوام سوخاری هم نخوردم نودل هم نخوردم دوکبوکی هم نخوردم خیلی وقته و خیلی گرسنمه
تهیونگ:واییییییی شت چرا همتون امروز اینقدر گشنه اید(درحال جر خوردن)
ا.ت:نه خو یعنی من فقط پیزا میخوام
تهیونگ:باشه
ببخشید..(با گارسون بود)
گارسون:بله بفرمایید
تهیونگ:لطفا دوتا کباب دنده ای و پیزا و دوکبوکی و نودل سرخ شده و سوخاری بیارید
گارسون:چشم
و گارسون رفت
*ویو ا.ت*
وای تهیونگ واقعا همشونو سفارش داد حقیقتا خیلی گرسنمه خیلی زیاد ساعت ۱۱ صبحونه خوردم
الان ساعت ۵عصره هیچی نخوردم گرسنمه خو
جونگکوک:حالا کی میارن
هانی:نمیدونم،شکمم داره غر غر میکنه
ا.ت:وای من الان میمیرم
تهیونگ:من با ۳تا بچه اومدم رستوران،چخبرتونه ۱۰دقیقه بصبرید خو(خنده)
بعد ۱۰مین غذا رو آوردن
من بدون صدا و بدون تعارف از همه چیز یکی دوتا خوردم
و سیر شدم
تهیونگ:من سیر شدم
ا.ت:منم
جونگکووک و هانی باهم:من هنوزم
ا.ت:بخورید تا سیر بشید
جونگکوک:حتما
هانی:اطاعت میشود قربان
همه زدیم زیر خنده😅😂
بعد از غذا یکم رفتیم گشتیم ساعت ۷ شد من و هانی رفتیم خونه جونگکوک و تهیونگ هم رفتن
وارد خونه شدیم
ا.ت:روز خوبی بود
هانی:اوهوم
ا.ت:بیا یکم فیلم ببینیم بعد بخوابیم
هانی:باشه
فیلم ناهمتا رو گذاشتیم ۳تا فصلش رو دیدم(فیلمش خیلی قشنگه پیشنهاد میکنم ببینید) خیلی عاااالیییییییییی بود
یک نگاه به ساعت انداختم دیدم ۱ نصفه شب
شت کی ساعت یک شد
خلاصه به هانی گفتم و بلند شدیم رفتیم خوابیدیم
پایان این پارت
فالو و لایک یادتون نره❤🤝
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
#سخت_ترین_کارم
#part:39
*ویو هانی*
ا.ت خیلی ناراحت شده بود گفتم یکم ببرمش بیرون و تهیونگ و جونگکوک هم بگم بیان چون مطمئنم با دوست بچگیش بهش خوش میگذره
وقتی ا.ت حموم بود به تهیونگ زنگ زدم و براش تعریف کردم و بهش گفتم بیاد برا این رستوران
اونم قبول کرد که ا.ت از حموم اومد بیرون
منم رفتم و حموم کردم لباس پوشیدیم(پست بعدی) و رفتیم بیرون
به رستوران رسیدیم پیاده شدیم دیدم که تهیونگ و جونگکوک با ماسک و کلاه هایی که هیچ از صورتشون معلوم نیس بزور فقط چشماشون معلومه روی یک میز نشستن رفتیم پیششون
هانی:سلام بر دو آدم فضایی
جونگکوک:سلام بر زامبی
تهیونگ:بفرما اینا هم شروع کردن،سلام
ا.ت:همگی سلام
بعد از سلام و احوال پرسی نشستیم
تهیونگ:چی میخورید؟
جونگکوک و هانی باهم:من کباب دنده ای میخوام
تهیونگ و ا.ت:(درحال جر خوردن)
ا.ت:وای چتونه در این حد گرسنه اید؟(با خنده)
جونگکوک و هانی با حالت کیوت:اوهوم
تهیونگ:واییی باشه،، ا.ت تو چی میخوای
ا.ت:من خیلییی وقته پیزا نخوردم پیزا میخوام سوخاری هم نخوردم نودل هم نخوردم دوکبوکی هم نخوردم خیلی وقته و خیلی گرسنمه
تهیونگ:واییییییی شت چرا همتون امروز اینقدر گشنه اید(درحال جر خوردن)
ا.ت:نه خو یعنی من فقط پیزا میخوام
تهیونگ:باشه
ببخشید..(با گارسون بود)
گارسون:بله بفرمایید
تهیونگ:لطفا دوتا کباب دنده ای و پیزا و دوکبوکی و نودل سرخ شده و سوخاری بیارید
گارسون:چشم
و گارسون رفت
*ویو ا.ت*
وای تهیونگ واقعا همشونو سفارش داد حقیقتا خیلی گرسنمه خیلی زیاد ساعت ۱۱ صبحونه خوردم
الان ساعت ۵عصره هیچی نخوردم گرسنمه خو
جونگکوک:حالا کی میارن
هانی:نمیدونم،شکمم داره غر غر میکنه
ا.ت:وای من الان میمیرم
تهیونگ:من با ۳تا بچه اومدم رستوران،چخبرتونه ۱۰دقیقه بصبرید خو(خنده)
بعد ۱۰مین غذا رو آوردن
من بدون صدا و بدون تعارف از همه چیز یکی دوتا خوردم
و سیر شدم
تهیونگ:من سیر شدم
ا.ت:منم
جونگکووک و هانی باهم:من هنوزم
ا.ت:بخورید تا سیر بشید
جونگکوک:حتما
هانی:اطاعت میشود قربان
همه زدیم زیر خنده😅😂
بعد از غذا یکم رفتیم گشتیم ساعت ۷ شد من و هانی رفتیم خونه جونگکوک و تهیونگ هم رفتن
وارد خونه شدیم
ا.ت:روز خوبی بود
هانی:اوهوم
ا.ت:بیا یکم فیلم ببینیم بعد بخوابیم
هانی:باشه
فیلم ناهمتا رو گذاشتیم ۳تا فصلش رو دیدم(فیلمش خیلی قشنگه پیشنهاد میکنم ببینید) خیلی عاااالیییییییییی بود
یک نگاه به ساعت انداختم دیدم ۱ نصفه شب
شت کی ساعت یک شد
خلاصه به هانی گفتم و بلند شدیم رفتیم خوابیدیم
پایان این پارت
فالو و لایک یادتون نره❤🤝
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
۱۷.۴k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.