پارت²
پارت²
یونگ سو: موفق باشی هیونگ
سو هو: من میترسم🥺😭
یونگ سو : چرا ؟
سوهو: میترسم نتونم این کارو کنم
یونگ سو : نترس هیونگ تو موفق میشی
سوهو: مرسی داداش
یونگ سو: وقتی ترسیدی از قدرت
شیطانیت استفاده کن
سوهو: باشه هیونگ
یونگ سو : حالا کم کم باید بری باشه؟
سوهو: باشه
سوهو: بایی هیونگ
یونگ سو : بای 😔🫂
یونگ سو: مواظب خدت باشیااااا~~~~~
سوهو: باشهه~~
ناشناس : یونگ سو و سوهو چون
همیشه باهم بودن جدا شدن واسشون سخت بود . نشان خانوادگی شیطون ها روی دستشون یه خال بزرگ هستش اگه اون خال نباشه قدرتشون هم نیست.
²ساعت بعد
یونگ سو: تا الان باید رسیده باشه
ناشناس: سو هو لباس های قصر رو
پوشید و از دروازه رفت تو و وارد قصر شد.
کای : همچی آمادس~~ ؟؟
خدمتکارها : بله قربان.
کای: میتونید برید.
خدمتکار ها:با اجازه.
کای : الان میدونی فامیل های دورم کجان ؟
جاسوس: بله اونا تا دو ساعت دیگه میرسن
ناشناس :سوهو که بین خدمتکارا مخفی
شده بود یکی از خدمتکارا خال روی
دستش رو دید و تعجب کرد وتا
میخواست جیغ بزنه سوهو اونو کشید
سمت دیوار و خفه ش کرد ( عه دارک
شد) سوهو با خدمتکارا اتاق کای شد و
چای خوراکی ها رو گذاشت روی میز و
خدمتکارا صف کشیدن و سوهو یواشکی
خودشو زیر پرده قایم کرد
کای : به به بانو هوینا بگید که بیاد اتاق من
هوآنا یکی از خدمتکارای و با وفای
هوآنا : من به بانو میگم.
ناشناس: رفت به خونه هوینا
هوآنا : بانو ارباب کای شمارو احضار کرده
ناشناس: هوینا با لج و نفرت بلند شد خودش و آماده کرد.
بچه ها این~~~ داد زدن
یونگ سو: موفق باشی هیونگ
سو هو: من میترسم🥺😭
یونگ سو : چرا ؟
سوهو: میترسم نتونم این کارو کنم
یونگ سو : نترس هیونگ تو موفق میشی
سوهو: مرسی داداش
یونگ سو: وقتی ترسیدی از قدرت
شیطانیت استفاده کن
سوهو: باشه هیونگ
یونگ سو : حالا کم کم باید بری باشه؟
سوهو: باشه
سوهو: بایی هیونگ
یونگ سو : بای 😔🫂
یونگ سو: مواظب خدت باشیااااا~~~~~
سوهو: باشهه~~
ناشناس : یونگ سو و سوهو چون
همیشه باهم بودن جدا شدن واسشون سخت بود . نشان خانوادگی شیطون ها روی دستشون یه خال بزرگ هستش اگه اون خال نباشه قدرتشون هم نیست.
²ساعت بعد
یونگ سو: تا الان باید رسیده باشه
ناشناس: سو هو لباس های قصر رو
پوشید و از دروازه رفت تو و وارد قصر شد.
کای : همچی آمادس~~ ؟؟
خدمتکارها : بله قربان.
کای: میتونید برید.
خدمتکار ها:با اجازه.
کای : الان میدونی فامیل های دورم کجان ؟
جاسوس: بله اونا تا دو ساعت دیگه میرسن
ناشناس :سوهو که بین خدمتکارا مخفی
شده بود یکی از خدمتکارا خال روی
دستش رو دید و تعجب کرد وتا
میخواست جیغ بزنه سوهو اونو کشید
سمت دیوار و خفه ش کرد ( عه دارک
شد) سوهو با خدمتکارا اتاق کای شد و
چای خوراکی ها رو گذاشت روی میز و
خدمتکارا صف کشیدن و سوهو یواشکی
خودشو زیر پرده قایم کرد
کای : به به بانو هوینا بگید که بیاد اتاق من
هوآنا یکی از خدمتکارای و با وفای
هوآنا : من به بانو میگم.
ناشناس: رفت به خونه هوینا
هوآنا : بانو ارباب کای شمارو احضار کرده
ناشناس: هوینا با لج و نفرت بلند شد خودش و آماده کرد.
بچه ها این~~~ داد زدن
۲.۰k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.