مفقود کردهام خودم را
.
مفقود کردهام خودم را
طوری که سایهام هم مرا نمیشناسد
دیگر
نه دستهایم بر پوستی سفر میکند
نه پاهایم در خاطرهای قدم میزند
تنها نبودنت را نفس میکشم
مثل باد
که در گوشهای از خیابان به خواب میرود
و در گوشهای از بیابان
بیدار میشود...
مفقود کردهام خودم را
طوری که سایهام هم مرا نمیشناسد
دیگر
نه دستهایم بر پوستی سفر میکند
نه پاهایم در خاطرهای قدم میزند
تنها نبودنت را نفس میکشم
مثل باد
که در گوشهای از خیابان به خواب میرود
و در گوشهای از بیابان
بیدار میشود...
- ۲.۳k
- ۰۵ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط