متن نامه عمر خلیفه
#متن_نامه_عمر_خلیفه
#ثانی_به_معاویه👹
🔷 وقتی خبر بیعت مردم با ابوبکر پخش شد، دانستیم که علی، فاطمه و حسن و حسین را به خانه های مهاجرین و انصار می برد و بیعت آن ها با او در چهار موضع را یادآور می شود و از آن ها یاری می طلبد و آن ها در شب به او وعده یاری می دهند و در روز از یاری کردنش باز می مانند. 🍁
🔹 این جا بود که به خانه ی علی رفتم با مشورتی که
درباره ی خارج کردن او از خانه کرده بودم. 🍁
🔹 فضه بیرون آمد. 🍁
🔹 به او گفتم 👈 به علی بگو بیرون آید و با ابوبکر بیعت کند. زیرا همه ی مسلمین بر خلافت او اجتماع کردند.
🔹 فضه گفت: امیرالمؤمنین علی مشغول است ⚡️جمع آوری قرآن⚡️🍁
🔹 گفتم 👈 این حرف ها را کنار بگذار، به علی بگو بیرون بیاید و گرنه وارد خانه می شویم و او را به اجبار بیرون
می آوریم.🍁😡😐😧
🔹 در این هنگام، فاطمه پشت در آمد و گفت 👈 ای گمراهان دروغگو، چه می گویید و چه می خواهید ❓
🔹 گفتم: ای فاطمه!
🔹 گفت: چه می خواهی عمر ❓
🔹 گفتم 👈 چیست؟ حال پسر عمویت تو را برای جواب فرستاده و خودش در پشت پرده حجاب نشسته است ❓
🔹 فاطمه گفت 👈 طغیان و سرکشی تو بود که مرا از خانه بیرون آورد و حجت را بر تو و هر گمراهی و منحرفی تمام کرد...🍁😡😡
🔷 گفتم 👈 این حرف های بیهوده و قصه های زنانه را کنار بگذار و به علی بگو از خانه بیرون آید.🍁
🔹 گفت 👈 دوستی و کرامت لایق تو نیست. آیا مرا از حزب شیطان 👹👹می ترسانی ای عمر؟! بدان که حزب شیطان ضعیف و ناتوان است. 🍁
🔹 گفتم 👈 اگر علی از خانه بیرون نیاید و به بیعت با ابوبکر پایبند نشود، هیزم فراوانی بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم.🍁 😧😐
ادامه نامه پست بعد...
#ثانی_به_معاویه👹
🔷 وقتی خبر بیعت مردم با ابوبکر پخش شد، دانستیم که علی، فاطمه و حسن و حسین را به خانه های مهاجرین و انصار می برد و بیعت آن ها با او در چهار موضع را یادآور می شود و از آن ها یاری می طلبد و آن ها در شب به او وعده یاری می دهند و در روز از یاری کردنش باز می مانند. 🍁
🔹 این جا بود که به خانه ی علی رفتم با مشورتی که
درباره ی خارج کردن او از خانه کرده بودم. 🍁
🔹 فضه بیرون آمد. 🍁
🔹 به او گفتم 👈 به علی بگو بیرون آید و با ابوبکر بیعت کند. زیرا همه ی مسلمین بر خلافت او اجتماع کردند.
🔹 فضه گفت: امیرالمؤمنین علی مشغول است ⚡️جمع آوری قرآن⚡️🍁
🔹 گفتم 👈 این حرف ها را کنار بگذار، به علی بگو بیرون بیاید و گرنه وارد خانه می شویم و او را به اجبار بیرون
می آوریم.🍁😡😐😧
🔹 در این هنگام، فاطمه پشت در آمد و گفت 👈 ای گمراهان دروغگو، چه می گویید و چه می خواهید ❓
🔹 گفتم: ای فاطمه!
🔹 گفت: چه می خواهی عمر ❓
🔹 گفتم 👈 چیست؟ حال پسر عمویت تو را برای جواب فرستاده و خودش در پشت پرده حجاب نشسته است ❓
🔹 فاطمه گفت 👈 طغیان و سرکشی تو بود که مرا از خانه بیرون آورد و حجت را بر تو و هر گمراهی و منحرفی تمام کرد...🍁😡😡
🔷 گفتم 👈 این حرف های بیهوده و قصه های زنانه را کنار بگذار و به علی بگو از خانه بیرون آید.🍁
🔹 گفت 👈 دوستی و کرامت لایق تو نیست. آیا مرا از حزب شیطان 👹👹می ترسانی ای عمر؟! بدان که حزب شیطان ضعیف و ناتوان است. 🍁
🔹 گفتم 👈 اگر علی از خانه بیرون نیاید و به بیعت با ابوبکر پایبند نشود، هیزم فراوانی بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم.🍁 😧😐
ادامه نامه پست بعد...
۳.۰k
۲۸ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.