متننامهعمرخلیفه
#متن_نامه_عمر_خلیفه
#ثانی_به_معاویه👹
🔷 علی خارج شد در حالی که فاطمه دست بر جلوی سر گرفته، می خواست چادر از سر بردارد و به پیشگاه خداوند از آن چه بر سرش آمده، شکوه نموده و از او کمک بگیرد. 🍁
🔹 علی چادر را بر روی فاطمه انداخت و گفت 👈 ای دختر رسول خدا! خداوند پدرت را فرستاد تا رحمتی برای دو جهان باشد. به خدا سوگند اگر از چهره ات آشکار شود که از خدا می خواهی که این مردم هلاک شوند بی تردید خداوند دعایت را اجابت می کند و از این مردم احدی را باقی نگذارد، زیرا مقام تو و پدرت نزد خدا بزرگ تر از مقام نوح است. خداوند به خاطر نوح طوفانی فرستاد و تمام آن چه را که بر روی زمین و زیر آسمان بود غرق کرد. به جز آن هایی که در کشتی بودند و قوم هود را به خاطر تکذیب نمودن پیامبر خود هلاک کرد. و قوم عاد را با بادی شدید و سرد هلاک نمود. در حالی که قدر و منزلت تو و پدرت بزرگ تر از هود است. و قوم ثمود را که دوازده هزار نفر بودند، به خاطر کشتن شتر صالح و بچه ی آن عذاب کرد. پس ای سیده النساء تو برای این مردم عذاب مخواه. 🍁
🔹 در این هنگام درد زایمان بر فاطمه شدت یافت.🍁
🔷 او را به داخل خانه بردند و بچه ای که علی آن را محسن نامیده بود، ساقط شد.🍁😭😭
🔹 جماعت بسیاری را که گرد آورده بودم، در برابر قدرت علی زیاد نبود ولی به خاطر حضور آن ها دلم قوت
می گرفت. 🍁
🔹 این جا بود که به طرف علی رفتم و او را به اجبار از خانه اش بیرون آوردم و برای بیعت با ابوبکر حرکتش دادم.
🔹 البته به یقین می دانستم که اگر من و تمام کسانی که روی زمین بودند به کمک یک دیگر تلاش می کردیم تا علی را مغلوب سازیم، موفق به چنین امری نمی شدیم. 🍁
🔹 ولکن علی به خاطر منظور و هدف بسیار مهمی که در وجودش بود و آن را می دانست و بر زبان نمی آورد حرکتی انجام نداد.🍁
ادامه نامه پست بعد...
#ثانی_به_معاویه👹
🔷 علی خارج شد در حالی که فاطمه دست بر جلوی سر گرفته، می خواست چادر از سر بردارد و به پیشگاه خداوند از آن چه بر سرش آمده، شکوه نموده و از او کمک بگیرد. 🍁
🔹 علی چادر را بر روی فاطمه انداخت و گفت 👈 ای دختر رسول خدا! خداوند پدرت را فرستاد تا رحمتی برای دو جهان باشد. به خدا سوگند اگر از چهره ات آشکار شود که از خدا می خواهی که این مردم هلاک شوند بی تردید خداوند دعایت را اجابت می کند و از این مردم احدی را باقی نگذارد، زیرا مقام تو و پدرت نزد خدا بزرگ تر از مقام نوح است. خداوند به خاطر نوح طوفانی فرستاد و تمام آن چه را که بر روی زمین و زیر آسمان بود غرق کرد. به جز آن هایی که در کشتی بودند و قوم هود را به خاطر تکذیب نمودن پیامبر خود هلاک کرد. و قوم عاد را با بادی شدید و سرد هلاک نمود. در حالی که قدر و منزلت تو و پدرت بزرگ تر از هود است. و قوم ثمود را که دوازده هزار نفر بودند، به خاطر کشتن شتر صالح و بچه ی آن عذاب کرد. پس ای سیده النساء تو برای این مردم عذاب مخواه. 🍁
🔹 در این هنگام درد زایمان بر فاطمه شدت یافت.🍁
🔷 او را به داخل خانه بردند و بچه ای که علی آن را محسن نامیده بود، ساقط شد.🍁😭😭
🔹 جماعت بسیاری را که گرد آورده بودم، در برابر قدرت علی زیاد نبود ولی به خاطر حضور آن ها دلم قوت
می گرفت. 🍁
🔹 این جا بود که به طرف علی رفتم و او را به اجبار از خانه اش بیرون آوردم و برای بیعت با ابوبکر حرکتش دادم.
🔹 البته به یقین می دانستم که اگر من و تمام کسانی که روی زمین بودند به کمک یک دیگر تلاش می کردیم تا علی را مغلوب سازیم، موفق به چنین امری نمی شدیم. 🍁
🔹 ولکن علی به خاطر منظور و هدف بسیار مهمی که در وجودش بود و آن را می دانست و بر زبان نمی آورد حرکتی انجام نداد.🍁
ادامه نامه پست بعد...
- ۲.۸k
- ۲۸ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط