تمام شهرمان تغییر کرده

تمام شهرمان تغییر کرده
دلم در خاطراتم گیر کرده
بزرگی نوجوانی مرا نیز
در اوج بی کسی ها زیر کرده

به جز یادی از آن دوران شیرین
نمانده چیزی از دنیا برایم
زمین چرخید و سرگیجه گرفتم
سپس افتاد و گم شد تیله هایم

برایت نامه های عاشقانه
برایت بوسه هایم پست می شد
زمانی نان قلبم قوت من بود
به عشقت نان قلبم تست می شد

برایت می نوشتم بی قرارم
سن چوخ عاشق الدوم، آنتَ my love
به شوخی می نوشتی که: عزیزم
کبوتر با کبوتر، گاو با گاو

کبوتر بودی و پای تو ماندم
مزاحم را به خاک و خون کشاندم
برای اینکه چشمش سیر گردد
دو بادمجان به چشمانش چشاندم

"آتاری" اوج سرگرمی ما بود
"پلیس و دزد" را با هم خریدیم
من و تو عاشق پرواز بودیم
من و تو با "هواپیما"پریدیم

تمام کوچه ها را دوره کردیم
به هر بی راهه ای راهی رساندیم
به دور ازوایبر"و"واتس آپ"و"وی چت"
برای هم هزاران شعر خواندیم

نمی دانم چرا امروز انگار
هزاران سال از آن دوران گذشته
درختی عاشق بارانم اما
شنیدم دوره ی باران گذشته

رفیق روزهای نوجوانی
رهایم کن از این تکرار تکرار
میان خاطراتم زنده هستی
مرا در خاطرات خود نگه دار




صابر قدیمی
دیدگاه ها (۷)

جیرجیرکها یک کلمه بیشتر ندارند با همان یک کلمه هم بی شک چیزی...

هی فکر می کنم که چگونه؟ چرا؟ چطور؟من ســالهاست گریـه نکردم، ...

می شود از عشق تو دیوانه شد دیوان نوشتصد غزل از آن نگاه و دید...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط